روشنا پیامبر عشق و آگاهی
(حم)(حم.عسق)(ق)(ن).. (1)
*******
امر رب رضی بر آنست که
روشنا
تجسم عشق و کلمه گردد و
حقیقت ایمان و کتاب را در دم و نفس جاری سازد.
معنا را در روشنا، نفس خواهید کشید
(1)
به نام عشق وکلمه ، به اذن رب رضی
چشم بند و گوش بند .و لب ببند .
تو هیچ ندیده ای ،
هیچ نشنیده ای ،
هیچ نگفته ای.
خود را ببین ،
هستی که یکی تو را حی میکند.
هستی و یکی در تو حول میکند.
هستی و یکی تو را، - از حی بودنت آگاه- ( وحی) میکند.
تو عزیزی غیر از او نمی بینی.
او بر کار خود دانا و علیم است.
او به حی و هست نگهداشتن تو علم کامل دارد.
او برای تو و بر تو عزیز است ، و علیم است.
آری:
عزیز است .
تو بجز عشق ،
اسم ، صفت و فعلی دیگر در او نمی بینی و
بر عشق بودن آن یقین داری و
این صورت حق الیقینی را به عین الیقین شهادت می دهی.
آری:
علیم است .
به بودن و همه احوالات خود عالم بالحق است و
تو به آ ن علم الیقین داری
آ ری اگر تو بر این حال تکوین یابی،
در حالی که به مدت یک دم ، یک نفس،به روز ازل بازگشته ای و یک دم ،
چشم ، گوش و لب بسته ای
خود را
جز، همان دم و نفس نمی بینی .
آنرا چشمت نمیبیند ،
قلبت میبیند ، در قلب میبینی .
تو به اندازه دو قاب قوسین قلبت،
به خودت نزدیک شده ای .
قلبت شده ای. دلت شده ای .
نفست شده ای همان دم شده ای .
آری:
دل شده ای،
دلبر شده ای . دلدار شده ای.
در دم ،
دل، دلدار و دلبر را یکی میبینی .
عاشق را میبینی که خودت هستی.
معشوق را میبینی که خودت هستی.
و عشق را میبینی که خو دت هستی.
عشق شده ای .
این حالیست که تو به ان تکوین می یابی .
این عشق شدگی،
کتاب محکمی است که به یکباره و در یک دم زدن ،
به مدد افاضه عشق ،
به آن کن فیکون میگردی .
و این است تنزیل رحمان و رحیم ،
تکوین آگاهی ، وحیانیت، و نبو ت در تو
آری:
او" حی" میکند "میت" تو را.....حم...
آری:
او تنزیلی از رحمان و رحیم است
آری:
او "حول" میکند" مرئی" تو را( تو –محمد-مرء)....حم ...
آری:
او تنزیل کتاب است که یحول بین المرء و قلبه
آری:
او از چگونه" حی" شدن، محمد( تو ، "مرء") را آگاه ( وحی) می کند. ...حم...
و عقل سلیم و قدسی. –روح القدس-
همانا: حکیم و قدوس
آنرا تکوینی میبیند. و میخواند.
او کتابی جامع است،
ام الکتاب است در نزد حکیم.
که عقلت( قدوس)
حال به حال و
فصل به فصل
در تو میخواند.
در طور سینین.__ ( بیان خواهد شد)__
همانا: او عشق است(حب) – آری: (ح)،
در حالی که لب بسته ای .آری: "میم"
به آرامی و بدون "های"
به قلب نازل و وارد می شود.آری: (حم)
آری او دم ، نفس و عشقی است
که تو عاشقانه او را نفس میکشی.
عزیز حکیم است .
عشق آگاهی بخش است.
نزول آگاهی عشق است .
چشمه آب حیات است
تنزیل رحمان و رحیم است.
حمیم و( ح میم)(حم) است.
تعمید عشق و آگاهی است
عشق و کلمه است..
تنزیل العزیز و العلیم است.
آری: (حم) است.
نوری است که در دل
و منتهای تاریکی پاک و مبارکی قرار گرفته است. و بر چشمان بسته تو .
بیداری مبارکی را تکوین میکند.
همه قدر و منزلتهای قبلی تو را خاموش میکند .
آری : لیله القدر است .
دیروزت را پس میزند و فردایت را به تو روشن میسازد.
تو را بهتر و بیشتر از هزاران و بلکه ده ها هزاران ماه و سال بیدار و آگاهت میکند.
تو آگاه می شوی به اینکه:
ان الانسان لفی خسر
حقیقت ارض و سماوات و ما بینهما را در انبساط و شرح صدر مبارکی بطور تکوینی و روشنا میبینی.
آری:
حم تنزیل الکتاب من الله العزیز و العلیم
حم تنزیل من الرحمن الرحیم کتاب فصلت آیاته قرآن عربیا لقوم یعلمون
حم و الکتاب المبین اناجعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم
حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین امرا من عندنا انا کنا مرسلین
حم تنزیل الکتاب من الله العزیز الحکیم ان فی السموات و الارض لآ یات للمومنین
حم تنزیل الکتاب من الله العزیز الحکیم ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی ....
و :
عقل . آری : ( عین)
سلیم. آری : (سین) و
قدوس . آری: ( قاف )
در تو
مرا (عشق و کلمه-حم-) خواهد دید. آری :( عسق)
بطور تکوینی ،
اینچنین بر تو و بر انبیا ء قبل از تو وارد شده ام.
آری :
(حم.عسق)
*** عسق ***روح القدس***قدوس
همان عقل سلیم و قدسی در توست
آری:
. مریم عشق شده ای .
این دم و نفس که تو هستی
این عشق که تو هستی
آ ری:
این نفخه عشق بر عقل و جوارحت می زند .
این عزیز علیم بر عقل و جوارحت وارد میشود.
عقل و جوارحت نرم و لطیف و راضی و تسلیم می شوند.
این عقل تسلیم و مسلمان شده،
در دم شسته می شود .
پاک میشود، قدسی می شود.
آ ری :
عقل سلیم قدسی (عسق)،
تکوین روح القدس و نزول وحی در توست
آری ..حم ، عسق..
حقیقت چگونگی نزول عشق در قلب و
حقیقت تکوین تو به عشق و
نزول عشق به عقل و
تسلیم عقل به عشق و
قدسی شدن عقل و
تکوین عقل به روح القدس (قدوس) و
آغاز تکوین نبوت و وحیانیت در توست
آری .
اینچنین بر تو و انبیای قبل از تو وحی میشود .
و آن مرتبه آگاهی تو از عشق است که
تو به آن تکوین یافته ای.
آری:
حم عسق . کذالک یوحی الیک و الی الذین من قبلک الله العزیز الحکیم
و این قدوس . آری :ق
بر تو قلم . آری :ق
خواهد شد .و
تو این قلم ر ا خواهی دید ،
که خودت شده ای.
این قلم ، تو را مکتوب میکند.
همانا: این قلم(آری :ق)،
این قدوس( آری:ق)،
این قرآن را،
که قرین( آری :ق) توست.
قرینه توست.(ق)
حال رضا یتمندی و قرب(آری:ق) تو به خودت است.
رب رضی است.
تو هستی.
مجد و عظمت توست.
قرآن مجید است.
حال فراقت تو از نفس و عالم ملک است.
فرقان است.
حال قرین(ق) تو به عالم نفس(دم) وملکوت است.
قرآن است.
به اذن رب رضی .
حق است و
حقیقت با اوست.
به زبان جاری میکنی.
و،
حقیقت کتاب میشود.
در حالی که کتاب مکنون و محفوظ، نزد توست.
حال ر ضا
و
رب رضی در توست.
آری:
ق و القران المجید....قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ........لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید..........و قال قرینه هذا ما لدی عتید.. القیا فی جهنم کل کفار عنید..
: در این نعمت . آ ر ی : ن
بر صراط مستقیم.
همانا : صراط الذین انعمت علیهم
حقیقت را مکتوب خواهی کرد.
آری : قلم ، " ن" را مکتوب میکند.
همانا : خود ،
"حقیقت خود " را
مکتوب میکند.
آری : خود ،
حال رضامندی .
این خلق عظیم .
این نعمت (آری :ن ) را.
این صراط مستقیم را.
این راه حق را مکتوب میکند.
آری:
نعمت همانا : "ن"
نزول حال رضا مندی .و خلق عظیم در تو است.
تکوین تو،
به " رب رضی" است
آری: تو مجنون نشده ای.
به حق رسیده ای.
کلمه شده ای.
که: انا لله و انا الیه راجعون
آری:
ما به حق ،
رجعت تکوینی (مصیر) میکنیم
آری:
حق خود را مکتوب میکند.
کلمه را،
آری:
عشق، کلمه را مکتوب میکند.
همانا:
خدا وند عشق بود. کلمه بود.
آری : ن و القلم و ما یسطرون
ن و القلم و ما یسطرون ما انت بنعمته ربک بمجنون و ان لک لا جرا غیر ممنون و انک لعلی خلق عظیم
اگر خبر مرا دریافت کردید . خود را بخوانید و خود را بشمارید.
دم فرو بندید و لب ببندید.
" میم" خود را باشید
منتظر " میم" دیگری نباشید
عشق بر"شما وارد شود.پس شما عشق شوید.کلمه شوید
آری:
(ادامه دارد……..(
)همه اسرار در روشنا متجسم است . و به اذن رب رضی معنا را نفس خواهید کشید. )
ناصر طاهری بشرویه ...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
19/4/89
http://www.Rroshanaa2.persianblog.ir
http://www.rroshanaa.blogfa.com
http://www.nasertaheriboshrouyeh.persianblog.com
search rroshanaa in google
http://up.iranblog.com/7/1264813330.jpg
http://s1.picofile.com/file/7553166127/1.jpg
حقیقتی که اوشو آنرا تجربه نکرده است.(روشنا)
***
حقیقتی که اتفاق می افتد یا برای برخی اتفاق افتاده است . نه این چیزیست که اوشو می گوید. که همه شما نیک می دانید و تجربه کرده اید خطر تا حد زیاد نزدیک شد ن به مرگ را یا تجربه از دست دادن خیلی چیز هایی که بعد از اینکه از دست داده اید قدر و ارزش و دلبستگی و وابستگی خود را به آن متوجه شده اید.حقیقتی با ارزش تر از اینها موجود است که اوشو آن را تجربه نکرده است و بر اساس همین دریافت خام اوست که شاگردانش را با رقص و سماع سعی داشته به ادراک عالم سکوت و ملاقات لحظه منقطع از گذشته و آینده و ورود و تجربه لحظه حال ببرد. عزیزان من این ها, الگو برداری غلط و در عین حال اغوا کننده ایست که سر مایه داران و طالبان پول و قدرت و شهرت سعی کرده اند با روشهای مختلف نا حقیقتی را جای حقیقتی بنشانند و تا حدی موفق هم بو ده اند و لی هیچکدام دوام ازلی و ابدی نداشته اند و ندارند.حقیقتی زیباتر و حی و باقی و یقینی در عالم هستی هست و آن اینکه یخها یی که خود را میرا و فانی می بینند و از اشکال مختلف زمانی و مکانی خود نالانند یک لحظه تبدیل به آب می شوند و این قطره آب که همان یخ قبلی بود از اسرار همه یخها ی هستی آکاه می شود و تجسم مقام آگاهی و ملکوت تما می یخهای عالم می گردد. و بر این مقام انبیایی و آگاهی یقین تکوینی دارد. به عالم غیب یقین می یابد و بر اساس همین یقین منتظر تحولی دیگر در خود هست که همانا شرحه صدر و انبساطی دیگر و موتی دیگر که همانا بخار و گاز شدگی است می با شد. بیقین آگاه است که در حقیقت نمی میرد و حی و باقی می شود. این ملاقات با حی شدگی همان تکوین وحی است. همان ملاقات با خداوند حی و قیوم است. همین جاست که صفات و قوای او شدید القوا می شود و یدالله فوق ایدیهم تکوین می یابد. همین جاست که تمام جملات کتابهای مقدس بیان می شود بدون اینکه صدایی از جایی بلند شود، شما خود نیز قرآن می شوید . و کتاب خود را می خوانید و ........در این حقیقت آن ماهی که اوشو نمی داند متوجه می شود که ان الانسان لفی خسر .. در اینجا ماهی بیقین برای خودش مرگی متصور نمی شود.متوجه می شود بدون ماهی بودن هم هنوز حی و زنده و آگاه تر می تواند باشد.و........برای خواندن مطالب من" روشنا...ناصر طاهری بشرویه" را در گوگل جستجو کنید.....( روشنا)
http://s3.picofile.com/file/7553165692/osho.jpg
من یقین دارم کتاب و
عشق و ایمانم کجاست
***
من پریشان نیستم امشب،
دل و جانم کجاست
آنکه با عشقی
بشوراند شبستانم کجا ست
آنکه بر جامم بریزد،
باده ای از عشق خود
آتشی روشن کند،
بر دام و انبانم کجاست
با شرابی زان دو چشمش،
گیردم مست و ملنگ
با نوازشها کند بیدار و
هم خوابم کجاست
آنکه با جام لبانش،
می کند دیوانه ام
می برد دل را
سرای آن دلارامم کجاست
آنکه می نوشد دلم،
هر لحظه با انفاس عشق
میزند هی بوسه ها ،
بر دست و اندامم کجاست
با ترنم های چشمش،
می کند دل را پر آب
با نسیم غمزه هایش،
برده ایمانم کجاست
آنکه میگیرد مرا ،
چون بچه در آغوش خود
می کند ناز ونوازشها و
آرامم کجاست
با نوای" لای لای" اش،
گشته است لیلای من
خنده هایش روز و شب ،
شیرین کند کامم کجاست
آنکه انگشتان او،
را مشگر گیسوی من
با شمیم مهربانی،
میزند تارم کجاست
دا ئماً هی خنده می بارد
ز کوی و بام او
هر کجا من میروم ،
آید سر راهم کجاست
من پریشان نیستم،
دانم که جانانم کجاست
هر کجا باشم ، یقین دارم
دلآرامم کجاست
در شبستان و مهستان ها،
بسی گردیده ام
من یقین دارم کتاب و
عشق و ایمانم کجاست
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
7/8/91
http://s1.picofile.com/file/7541003652/rr98.jpg
نخستین باده, کاندر جام کردند*
نگار و ساقی و, دل نام کردند*
***
نخستین باده,
کاندر جام کردند*
نگار و ساقی و,
دل نام کردند*
چو از اهل طرب,
شوری ندیدند*
شراب آگهی,
در جام کردند*
ز مهر چشم او,
پیمانه ای را*
شراب ارغوانی
نام کردند*
ز بهر
صید دلهای پریشان*
کمند زلف حسنش,
دام کردند*
به عالم,
هرکجا آرامشی بود*
بهم کردند و
عشقش نام کردند*
نگویید عشق ,
کی آرام جان است*
کجا بر عاشقان
دشنام کردند!*
سر زلف بتان,
شد تاب در تاب*
ز بس پیر و جوان,
آرام کردند*
چو گوی عشق,
در عالم فکندند*
ز شورش,
هر دو عالم رام کردند*
ز بهر شوق مستی*
بر لب و چشم*
تبسم گونه ای,
بر بام کردند*
ز بام چشم و
بام لب هزاران*
پیام و بوسه,
استعلام کردند*
به بزم عاشقان,
حوری وشان را*
به کار ساقی,
استخدام کردند*
حریفان را
به مجلس جای دادند*
به غمزه,
کار خاص و عام کردند*
به ابرو,
رازها با جان بگفتند*
نفسها را,
صبا پیغام کردند*
چو عطر باده,
با باد صبا شد*
همه لولی وشان*
اسلام کردند*
زمین و آسمان
در سجده گشتند*
همه نا محرمان
احرام کردند*
صبا با محرمان,
راز نهان گفت*
یکی بشنید و
باقی, لام کردند,
الف بود, آن یکی,
نون و قلم شد*
جهالت را
شبی اعدام کردند*
هر آنکس کو
شنید از چین و ما چین*
بگفت و
عاشقان اعلام کردند*
هر آنکس گفت,*
گفتندم, نگویم*
نداند باده ای,
کو جام کردند*
اگر زان باده
می خورد آن عراقی*
نمی گفت,
نام او بد نام کردند*
عراقی را بگو,*
رو "روشنا" بین*
که او را,
روشنا در جام کردند*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
7/8/91
http://s3.picofile.com/file/7541003117/rr97.jpg
عاشقان تبریک گوی فالشان
عارفان تسبیح گوی حالشان
***
آن که او،
نی همچو کس ،
نی کس چو اوست .
جان جانان است و
جانم مست اوست
مستی من ،
هستی و جان من است.
هستی من،
مستی است و
می ، از اوست
هستم و هستی من،
از هست اوست
بی سبب مست اش نیم ،
می ، وصل اوست
هرکه آگه شد، از او
شد لامکان
هرکه عاشق شد، بر او
شد لا زمان
لا مکان ،
حالش دگرگونی نچید
لا زمان ،
جسمش پریشونی ندید.
لا زمانی
حلقه رحمانی است
لا مکانی
علقه سبحانی است
علقه ها را پاک کن
سبحان شوی
حلقه ها را چاک کن
رحمان شوی
علقه هایت
بافت های فانی است
حلقه هایت
یافت های دانی است
لازمان عشق است و
حی و باقی است
لا مکان آگاهی و
یکتایی است
عاشقان
تبریک گوی فالشان
عارفان
تسبیح گوی حالشان
روشنا
در لامکان و لاز مان
آگه از عشق گشت و
آغوش نهان
قلب او پر زد
سمای ایزدی.
عقل او سر زد
سرای سرمدی
بوسه ای جانان
که نفس عشق بود
بر دلش افتاد
نقش عشق سود
بر "الف" زد
"لام" شد ، بر" میم" نشست
روشنا،
بر خاتم "یا سین" نشست
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
1/8/91
http://s1.picofile.com/file/7537026555/96rr.jpg
http://s1.picofile.com/file/7537027311/97rr.jpg