عشق اندر قلب ، بیند عقل تو
*وحی اندر عقل، طیند قلب تو
***
جمله هستی های ما، "لا" می نمود
لا بلای " لا" ی ما، " الا" نبود
"لا" زمینو،"لا" هوا و"لا"سما
"لا "زما آسوده بود وما ز"لا"
هان ، الفلام ، بر سر "لا" آمده
بهر پیدایی " الا" آمده
آن الفلام ، آینه آن " لا" شده
عاشق خود گشته ، " حا" پیدا شده
" لا" و " حا" در ملک و جانم ، هست و نیست
صو رت بی صورت است و، عا شقیست
" لا"ی ما رب گشت و"رب رب" ای رفیق
" حا" ی ما حب گشت و "حب حب" ای شفیق
حب ما ، در رب مارنگین شده
رب ما، در حب ما ، چندین شده
" لا" هوا شد ،" حا" هوی ، ای جان من
" لا" دم و، " حا"، آدم ،ای جانان من
عشقهای پر ز خون ، شد " حا" ی ما
های و هو و چند و چو ن، " دم " ها ی ما
" حا" ی ما نفس است ،آ ن " لا" یک نفس
یک نفس ،گر نفس بینی ، بر تو بس
آن الف با لام ، " آ" و لام ،کی
آن الفلام، خود هوا، فردا و دی
شور و حال هرچه رفت و هر چه پی
هم لب است و هم زبان ونای و نی
آن الف با لام ، ملای تن است
هم علیم و هم حکیم ورحمن است
آن الف با لام ، قر آن عظیم
فیه لا ریبه ، صراط مستقیم
آن الف با لام ، آیات حکیم
حی و قیوم است و رحمان و رحیم
آن الف با لام ، "ادنی الارض " شد
غالب و مغلوب و"روم و فرس" شد
آن الف با لام ، بر ما شد مبین
بر محمد ،روشنا , بر مرسلین
آن "الف" با" لام" و" میم" ، قرآن ما
احسب الناس ، ان یقولو آمنا
نی یقول و نی فعول ، ایمان تو
عشق باید بارد، اندر جان تو
فتنه ها خاموش کن در سینه ات
تا شود روح القدس ، آیینه ات
آن الف با لام ، آمد وحدهو
هو، یحول بین مرء وقلبهو
قلب ما "دم دم" ، هواداری کند
گاه شادی، گاه ، غم خواری کند
گر هوا گرم است ، گرما می شویم
در هوای سرد ، سرما می تنیم
از هوای خنده ، شادی می چشیم
در هوای ناله ، آهی می کشیم
ای تو شیرین ، تلخها شیرین کنی
ای تو غمگین ، شادها غمگین کنی
خشم تو ، نار است وشیطانت کند
عشق تو، نور است ورحمانت کند
عشق ، قلب و عقل ، قدسی می کند
وحی ، عقل و قلب، عیسی می کند
عشق از" لا " ، نفخه ای در قلب شد
وحی در دل،"رقه" ای بر عقل شد
عشق اندر قلب ، بیند عقل تو
وحی اندر عقل، طیند قلب تو
عقل تا عاشق نشد قدسی نشد
عشق تا آگه نشد عیسی نشد
عشق با پیغمبر و دین آمده
سجدهو سبحان و تسکین آمده
در سکینه ، سطر و سجین آمده
"سفر" های "طور سینین" آمده
هان، هوا در"طور سین" جانانه است
هان، صبا از بوی طین، مستانه است
در هوا پیچیده ، شور و حال ما
نفخه هامان، شارح احوال ما
حال ما دیوان ما ، فرقان ما
هم حکیم و هم مبین ، قرآن ما
گر تو از احوال "من" ، آگه شوی
دست شویی از "تن" وناگه روی
دم به دم بینی که بی تن گشته ای
"چشم و گوش" ات باز و ، لبها بسته ای
یک الف داری تو ، اندر پشت لام
لام در کامی و ، روزت قدر شام
لیله القدر تو ، "حا""میم"، گشته است
آیت اطوار"طا""سین" گشته است
هان، الف بر پشت لامی ، هر نفس
بی سری ،بر پشت بامی ، بی قفس
در هوای" لا " ، الهی گشته ای
لم" یلد یولد" ، گواهی گشته ای
آگه از لا کفو حالی، در یقین
لا حرج در صاد و ، ذی ذکر، شو مبین
آری آری : یخرج از ظلمت شدی
آری آری : عیسی و احمد شدی
آری آری : با الف لام آمدی
بر زمین و آسمانها ، سرمدی
آری آری : شاهد "لا"یت شدی
عشق گشتی ، وحی" یحیا"یت شدی
لام از کامت، رهاکن نازنین
میم بر لب ، انک یاسین ببین
از حکیم عشق ، یحیا را سلام
عقل قدسی گشته عیسی را کلام
حا و میم و ، عین و سین و قاف، بین
ذالک یوحی الیک ومرسلین
روشنا، گویم من اسرار نبی
تا نماند ، جمله بتهای خفی
جمع گردند ، فرقه های منزوی
عشق آرند ، پیروان معنوی
عشق آرید تشنگان دین و ملک
تا نمانید در سرابی بس سترک
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://s1.picofile.com/file/7983780963/313_66.jpg
http://s5.picofile.com/file/8120188526/313_066.jpg
http://s5.picofile.com/file/8137459626/313_0066.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s5.picofile.com/file/8168683100/313_000066.jpg
http://s3.picofile.com/file/8217437026/313_0000066.jpg
من عرفه(ال) نفسه(ه) فقد عرفه(ال) ربه(ه)
را تکوینا حی و متجسم و مرئی (م) میشوی.
(اله) را (الم)میشوی.رب العالمین میشوی.
همانا:کتاب بالحق و یقین میشوی
الم
عرفه (ال-) تو به عدم ( لا) و
حی و مرءی ( م) شدن تو در دو عالم و
ملاقات تکوینی تو با رب العالمین است
که خودت هستی
همانا:
تکوین تو به عدم-لا----تکوین تو به دم-ه-))
(تکوین تو به کتاب بالحق)
( تکوین تو به - خذ الکتاب بالقوه-)
(تکوین تو به ال –ه-)
( تکوین تو به اله)
(تکوین تو به الله)
همانا:تکوین تو به نفس بی تعین خودت.
***
آری:
چون به عشق تکوین یافتی،(حم.عسق)
در دم،
به عالم آگاهی و عدم خروج خواهی نمود.
لا – را منعکس همانا: ال- خواهی شد
تکویناً نفس(دم) خواهی شد.
نفس خود را خواهی دید.
تکوین نیستی را به عین الیقین
صیر(سیر تکوینی ) خواهی نمود.
در دم،
آگاهی
خواهی شد.
تکوین عشق به آگاهی را شهود خواهی کرد.
آری:
آگاهانه عشق را که خودت گشته ای، نفس خواهی کشید.
"لوح عشق "خواهی شد.
کلمه عشق" خواهی شد."
عرفه عشق همانا: آگاهی عشق خواهی شد.
"صورت بی صورت" را متجلی خواهی شد.
"لا" را منعکس آری: - ال- و
عرفه آری: "ال"- خواهی شد.
آری:
ال "خواهی شد."
آن ال(الف لام) را
که خودت هستی،(م)
که همه هستی توست .
آری :
" آل" توست.
( همانا:الف و لام است)
آلی توست.
(همانا: الف و لام است)
صورت حال خلوت تو با نفخه اول است.
آلت توست.
( همانا: الف و لام است)
آری:
الف" و"
" لام" ،
است
حالت چشم و گوش و لب نداشته توست.
حال بدون جسد توست.
حال بدون هیولای توست.
آری:
ال" : "
حال نزول تکوینی تو از عالم بی دم و عدم
به عالم نفس و دم است .
حال صعود تو از عالم نفس و دم
به عالم بی دم و عدم است
آری :
"ال"
است
همانا:
تو ، نفس خود را ، نفس(دم) خواهی کشید .
آری: خواهی دید،
که :
همه اسماء(آل) از یکی ،و در یکی تکوین می یابند.
همه اسماء از یکی، و در یکی حی میشوند.
یکی چشمه و مصیر شهادت و عرفه(ال)
همه اسماء نزد آدم
است.
آری : ال (الف و لام) است
خود تعینی ندارد،
همه اسماء عالم به امر تکوینی او
به تمامی تعینات و صفات افعالی
تکوین می یابند.
به اسماء مونث و مذکر متجلی و معرفه (ال -) میگردند.
آری:
در این مصیر( سیر تکوینی):
بدن سالم(بیان خواهد شد)
همانا :نان عیسایی.
و
جان
همانا :
دم مسیحایی( در شراب و خون ،آری :حامل دم) را
خواهی دید.
هردو لا یتناهی و باقی اند.
ازلی وابدی، اند.
آری : تو ،نان را همانا: جسم را
و خون را همانا: جان را
نفس همانا: دم ، همانا: قوه، همانا: -ه- خواهی شد.
من عرفه(ال) نفسه(ه) همانا: ال -ه- همانا: اله خواهی شد
آری:
عشق خواهی شد.
انجل ( فرشته عشق همانا: الهه عشق همانا: مریم عشق)خواهی شد.
عاشقانه،
عشق را نفس خواهی کشید(حم).
از عشق،
آگاه خواهی شد.
آری:
انجیل را مکتوب (کلمه و کتاب) خواهی شد.
آگاهی خواهی شد.
پس خود را روشنا خواهی دید.(حم-عسق)
آری:
من عرف نفسه فقد عرفه ربه
را تکوین خواهی شد
و همه اسما را در این عرفه همنفس خود خواهی دید
آری : همه اسمایی که همنفس و همخون ( حامل دم) تو هستند
آل تو اند . الفلام تو اند. عرفه تو اند. – ال – تو اند.
همانا:
خود را نفخه ای میبینی که،
همان نفخه اول است .
دم به دم ، و دما دم
تو را حی می کند.
او اولین دم است.
اولین حرکت است.
اولین نزول است.
عشق است.
آگاهی و نور است .
اولین جلوه است.
قبل از انکه صورت شود.
صورت بی صورت است.
" لا " است.
هیچ امری مانع در تکوین او نیست.
هیچ امری اصل و ذات او را منقلب نمی کند.
او می آید که خود را قلب کند.
حال میشود.
هوی میشود.
در خود میرود.
در خود میتند .
در خود حول میکند.
متحول میشود .
حالت میشود.
حب(ح) میشود .
آری:
اولین حال است.
صورت بی صورت است.
" لا" ست.
.بستر صوت است.
آری :
صور ست .
بستر صورت است.
آری :
صیر است.
سیر تکوینی است .
مسیر تکوینی است.
مصیر است.
صوت بی لب و زبان است.
(الف) است
در آستانه و بستر تجلئ،همانا: لا است
آماده میشود ، تا لب بگشاید.
آری:
نفس است بی نفس ( دم)
همانا: روح است . همانا: نور است.
آدم است در عدم
همانا: نور است. همانا: روح است
آری : الف است.
در بستر "لا"
که بر تو و برای تو روشنا و نورانی است .
معرفه است
" ال" است.
الف و لام است.
(آل) است .
همانا نای بدون نی است .
نفس ( دم-نفخه) است.
آری : الف است.
همانا:در در بستر صدور(صور) است،
نفخه ای میزند و درگه میگشاید.
لب میگشاید.
از صور دمیده میشود.
صیر (سیر تکوینی) میکند.
صورت میشود.
آری : "لا" متعین و معرف حضور میشود
ال(الف و لام) میشود
صور را صورت می شود
نفس را نفس(دم) میشود.(ه-هو)
آری:
مرئی(م) میشود.
مرء(م) میشود.
لب فروبسته است (م) .
اولین دم را،
باز دم میزند.
، نفس(دم) میکشد.(هو-ه)
دم را مبین (م)میکند.
اری : "م" میشود.
ال- بود.
"الم" میشود.
هوا(نفس-دم). همانا: -ه- بود
هو میشود.
حالت میشود.
حال تو میشود.
احوال تو میشود.
اطوار تو میشود.
طور میشود.
کلمه می شود.
لوح و کتاب میشود.
آری:
" الم " ، کلمه تکوین توست .
کتاب مبین توست.
آری : تکوین تو به کتاب است
سجل ملکوتی توست
تو هستی
حال غلبه تو بر همه مارجهای آتش
همانا: شیاطین جنی وانسی است که
با آنها همدم و هم آغوش شده ای.
آری: غلبه تو بر
شیاطین جنی که خود را بر تو جان و
شیاطین انسی که خود را بر تو انسان نموده اند.
آری:
تکوین تو به حال بی فتنه و
ورود تکوینی تو به بلد الامین و
تکوین ایمان یقینی در تو است .( بیان خواهد شد)
حال غلبه تو بر متجاوزانی است که
بر جسم تو
همانا: هیولای خاکی تو
همانا: نزول زمینی تو
غالب گشته اند
آری:
حال غلبه توبر " ادنی الارض" است .
همانا:
حال خروج تو ازعالم جبر و،
ورود تو به عالم اختیار است.
حال خروج تو از عالم جهل و نا آگاه
ورود به عالم آگاهی است.
حال رهایی تو از صفات و تعیینات است.
نجات تو از عالم فانی خاکی و ملکی است .
ورود تو به حال قدسی و ملکوتی و عالم باقی است.
حال بی صفت و بی تعین توست
آری:
حال حی وقیوم است.
حال بی تشویش و بی تردید است.
حال صدق است.
حال رضا مندی است.
حال حق شدگی(ربک الحق همانا: -ر-) و
نزول حقیقت در توست.
و این حال،
تو را رصد میکند.
که مبادا از آن خارج شوی.
که رضامندی حق است.
حال ایمانی توست.
حال ایمن توست.
آری:
این وادی ایمن و مقدس
بستر تکوین تو به تربت پاک و سالم است .(بیان خواهد شد)
آری:
تورات است، نزد عقل سلیم و قدسی.
مصیر سلام تکوینی تو بر نفس( حقیقت خودت) است .(بیان خواهد شد)
سلام تکوینی تو به حی شدگی،همانا: یحیا شدگی و ملاقات تکوینی تو با تولد و بعثت و موت خودت است (بیان خواهد شد).
همانا :تکوین تو به عشق، روح القدس و تولد عیسی بن مریم عشق و
دم مسیحایی است.
ملاقات تکوینی تو با پدر(عشق) ، پسر (عیسا) و روح القدس است.
و این همه: خودت هستی.
اطوار تکوینی توست.
آری:
احوال عشق شدگی و انفاس عیسایی توست.
آری:
انجیل است، نزد عقل سلیم و قدسی.
حال فراقت تو از عالم نفس وملک است .
آری:
فرقان است.
حال قرین تو به عالم نفس(دم) و ملکوت است.
آری:
قرآن است.
و این، نزد حکیم ( عقل سلیم و قدسی-قدوس)،
قرآن عظیم است.،
که احکمت آیاته ثم فصلت —(-الر-بیان خواهد شد) .
آری:
احوال تو،
نزول آیات کتاب باواسطه حکیم( عقل قدوس) بر تو است.—(-المر-بیان خواهد شد) .
و"رب رضی"(ربک الحق-ر-) در آن تردیدی ندارد .
آری: قرآن ذی ذکر است،(-ص-بیان خواهد شد)
که بدون حرجی در دل ذکر و بحق قرآن مبیین میشود – (-المص- بیان خواهد شد -) .
و آن را بحق الیقین تصدیق میکنی .
این حال را به عین الیقین در قلب میبینی.
آری:
تو به علم الیقین گواهی میدهی که:
قبل از تکوین و نزول این حال ،
نه میدانستی کتاب چیست .
و نه میدانستی ایمان چیست
آری :حال نبأ در توست.
تکوین تو به آگاهی ، نور و نفسی روشنا و نورانی(روح) است.
و این تکوین نبوت و نور هدایت در توست
آری:
و کذالک اوحینا الیک روحا من امرنا
ماکنت تدری ماالکتب و لا الایمن و لکن جعلنه نورا نهدی به من یشا من عبادنا و انک لتهدی الی صراط المستقیم...
آری: تکوین یخرج من الظلمات الی النور در تو است.
آری:
خیال نکنید اگر به زبان گفتید ایمان آورده اید.به حال بی فتنه وارد شده اید و شیاطین شما را ترک کرده اند.
هان:
تا به حال صدق و سلامت در نفس و نفس(دم) تکوینا سلام نکنید(بیان خواهد شد).
حقیقت کتاب و ایمان را نخواهید دید.
و همانا : الم را ،
آری: همانا:حال شرحه صدر را.
حال یقین را .
همانا : حال حی و قیوم را.
حال تصدیق حقیقت مکتوب را ،
در خود
ملاقات نکرده اید ،
که:
در دستان و نزد شماست.
پیش روی شماست.
پشت سر شماست.
تورات است.
انجیل است
قر آن است.
آری:
"الم" ،
تبیین حال یقین و بی تردید در نفس شدگی همانا: دم و قلب شدگی شماست.
تبیین حال رضامندی و حق است.
آری:کتاب بالحق است.
حکیم ،
همانا :عقل قدوس
بر شما میخواند
تکوین تو به آگاهی از عدم و وجود است.
همانا: تکوین رب العالمین در توست
تکوین –لا- و –ال- در توست
تکوین وجود همانا: –ال- از عدم همانا: ـ لاـ در تو است
تکوین اولین دم است از عدم
تکوین آدم است از دم
تکوین وجود است از دم ( قوه)
تکوین –ال- است از –ه-
تکوین ال-ه است
تکوین تو به اله همانا : عشق همانا: انجیل است
تکوین آدم –ال- از عدم –لا- به دم –ه- است
تکوین ال-لا-ه است
تکوین عرفه(ال) عشق(اله) است
تکوین ال-اله است
تکوین الله است
تنزیل و تکوین لوح همانا: تورات در دو عالم وجود و عدم است.
همانا : تکوین تو به رب العالمین است.
تنزیل فرقان است.
آری : تکوین
خذ الکتاب بالقوه (دم –ه-) است از عدم( بیان خواهد شد)
آری :
من عرفه(ال) نفسه(ه) فقد عرفه(ال) ربه(ه)
را تکوینا حی و متجسم و مرئی (م) میشوی.
(اله) را (الم)میشوی.رب العالمین میشوی.
همانا:کتاب بالحق و یقین میشوی
آری:
الم ذالک الکتب و لا ریب فیه
الم الله لا اله الا هو الحی القیوم نزل علیک الکتب بالحق مصدقا لما بین یدیه و انزل التو رته و الانجیل من قبل هدی للناس و انزل الفرقان...
الم أحسب الناس ان یترکوا أن یقولوا ءامنا و هم لا یفتنون
الم غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم....
الم تلک ءایات الکتب الحکیم
الم تنزیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین
آری :
تا در خود وارد نشوی،
خود را نخواهی دید.
یک دم، بی نفس(دم) شو،
تا خود را بیابی.
خود را، خواهی دید
آری :
د م فروبسته و لب بسته
در بستر تاریکی ،
همانا : با چشمانی بسته
در هوشیاری
و آگاهانه،
روشنا همانا: نور را خواهی دید.
در قلب روشنا ،
همه جلوه ها و اسماء بر تو وارد خواهند شد.
که همانا: تکوین عالم خواب و مرگ در بیداری است
همانا: تکوین : موت قبل از موت است
آری :
خود را با همه اسماء و جلوه ها یکی خواهی دید.
عشق و آگاهی خواهی شد.
این حقیقت را ،
به حال یقین خواهی دید.
این حق الیقین را ،
نفس(دم) خواهی کشید.
منتظر دیدار با خودت باش .
همانا: منتظردیدار با خداوند باش
The ...(The-o-logy) …ال
آری :
(ادامه دارد...)
ناصر طاهری بشرویه ...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
18/5/89
http://s5.picofile.com/file/8107990142/13_06.jpg
http://s5.picofile.com/file/8107990142/13_06.jpg