عقل بوسید مرا،*
کرد صفا ، هیچ مگو*
***
نی "غلام قمرم" ،*
نی " مه و ماه " ،*
هیچ مگو*
نزد من،*
*جز سخن "عشق و صفا" ،
هیچ مگو*
*سخن از رنج مگو،*
از شه و از گنج مگو*
*دست از این " بسته " بکش،
" باز" بیا ، هیچ مگو*
دوش، آگاه شدم،*
*عقل مرا دید و بگفت
من "غلام تو" ام ،*
*از ترس و گناه، هیچ مگو
گفتم ای عقل بیا،*
*"بار" بنه ، " یار" ببر
گفت بی عقل شدم،*
پیش بیا، هیچ مگو*
گفتم ای عقل،*
*تو دانی که " که" ام ، عاقل باش
ناله ای کرد و بگفت ،*
*"عشق" ، بیا ، هیچ مگو
گفتم ای عقل،*
*منم، " چیز دگر" ، یاوه مگو
گفت،
نه "چیز دگر" ی،*
*" عشق" بیا، هیچ مگو
گفتمش ،"عشق" نیم،*
*"عشق" که "دیوانه سر" است
گفت دانم که" چه" ای،*
عشوه نیا، هیچ مگو*
گفتم ای عقل،*
*چه گویم که، تو را چون شده است
گفت عاشق شده ام،*
دلبر ما، هیچ مگو*
*گفتم ای "عاشق من"،
ناله مکن ، ساکت باش*
عقل ساکت شد و ،*
*گفتا که ، بیا، هیچ مگو
*"من رسوا شده" و "عقل"
به خلوت رفتیم*
*عقل بوسید مرا،
*کرد صفا ، هیچ مگو
گفتم ای عقل،*
*چه درویش و مصفا شده ای
گفت جبریل تو ام ،*
*"روح خدا"، هیچ مگو
*"عقل قدسی شده" ام ،
نزد من آرام گرفت*
*گفتم ، ای عاشق ما،
بنده ما ، هیچ مگو*
عقل گفتا که ،*
*بجز عشق ، ندانم سخنی
گقتم " ابلیس نما"،*
*سجده نما ، هیچ مگو
من به گوش تو،*
*سخنهای نهان خواهم گفت
پس از این، جز" سخن ما"،*
به هوا هیچ مگو*
*عقل قدسی، دم عشق،
بسترشان، نان و شراب*
شام آخر شد و،*
*عیسا پسر روح خدا ،
هیچ مگو*
عارفا،*
*عشق ندانی که چه کرد
مریم دل*
*گشته آبستن از او مریم ما ،
هیچ مگو*
***
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی*
24/7/91
Search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7528783866/kiss.jpg
من پایکوب عشقم و ، ساقی به مستان آمدم
*****
آب آمدم،
باد آمدم،ـ*
پیداو پنهان آمدم*
از آسمان واززمین*
باعهد و پیمان آمدم*
ابری بدم،
باران شدم*
باکشتزاران آمدم*
رودی بدم،
دریاشدم،*
از کوهساران آمدم*
با باد، پران آمدم*،
با ابر و باران آمدم*
با عطر گلهای بهار،*
در این گلستان آمدم*
آهی بدم،
اشکی شدم،*
از نر گس جان آمدم*
شبنم به گیسویت شدم،*
در این شبستان آمدم*
نوری بدم در لا مکان،*
از بستر جان آمدم*
مست وصالت بوده ام ،*
از راه زهدان آمدم*
از فرق گیسوی تو من،*
در این مهستان آمدم*
چون نرگس مستانه ای،*
با چیره دستان آمدم*
من دردمندان آمدم،*
هم درد و درمان آمدم*
صورتگر جانم تویی،*
جانم به فرمان آمدم*
با آتش عشق تو من،*
گریان و شادان آمدم*
عشق تو بر جانم زده ،*
بی پا و دستان آمدم*
برخیز و خندانم نگر،*
سبز و خرامان آمدم*
برخیز و گریانم نگر،*
از کوی جانان آمدم*
گریان وخندان آمدم،*
آگاه و حیران آمدم*
با گوش و چشمی روشنا *
قلبی مسیحان آمدم،*
چون عندلیبان آمدم*
رقصی به میدان آمدم*
من پایکوب عشقم و*
ساقی به مستان آمدم*
من مست مست ساقی ام،*
باقی به دستان آمدم*
از عشق می گویم سخن*
منجی دوران آمدم*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google
http://s1.picofile.com/file/7526621284/gf2.jpg