*دلبر تو در دل است
"ماه رخ" ات منزل است*
***
باده نشینان عشق،*
با دم روح القدس،*
، *بی نفس و صافی اند
*ذره آگاه را
عشق حریف می است،*
ساقی نای و نی است*
نی لبکان راوی اند،*
*شرحه در گاه را
مطرب عشق *
مست نیست*
خسته *
*از این دست نیست
رند هزار دست خوان*
نفخه آگاه را*
بی نفسم ،*
با نفس*
*بی هوسم،
با هوس*
*مست می و "مافی" ام،
ساقی آگاه را*
*راه من این راه نیست،
ماه من این ماه نیست،*
"ماه رخم" مشتری ست،*
بنده آگاه را*
*ماه من اندر "چه" است
یوسفم اندر ره است،*
در "چه تاریک" بین*
قطره آگاه را*
باده عشق ،*
پست نیست،*
خورده در این *
هست نیست،*
* ساقی کوثر بدان
ساقی همراه را*
*چشم، تو بر هم بنه
راه بزن یک تنه،*
*در دل ظلمت بجو
مشتری و ماه را*
*دلو بکن در" چه" ات
آب بجو از "مه" ات*
*در مه و خورشید بین
زهره آگاه را*
*آب بزن بر "تن" ات
خواب بزن از "من" ات،*
*ماه رخی پیش توست
هر گه و بیگاه را*
مطرب جان *
*مست نیست
غافل از این*
*هست نیست
باده خور و خنده کن*
مطرب آگاه را*
*زاهد و ترسا ول است
شاهد و یحیا دل است،*
قبله جان گیر و بس،*
باقی این راه را*
*دلبر تو در دل است
"ماه رخ" ات منزل است*
تنگ در آغوش گیر*
شاهد درگاه را*
*قبله تو آشنا ست
در دل تو روشناست،*
*سجده کن و بوسه زن
قبله آگاه را.*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
11/9/91*
http://s2.picofile.com/file/7657091505/9999.jpg
http://s3.picofile.com/file/7573183866/wineok.jpg
http://s3.picofile.com/file/7573182361/love_wine.jpg
من, کلام حق ام و
ما همه, حق را بشر ایم*
***
روزگاری ست اسیر دم و
بی بال و پر ایم*
کس ندانست چرا,
عاقل و نسل بشر ایم*
ز کجا آمده ایم و
به کجا راه بریم*
ما چرا در سفر ایم,
از چه, پی خیر و شر ایم*
روزگاری ست ندانیم ,
چه فروشیم , چه خریم*
از چه, دیوانه سر ایم,
از چه, پریشان نظر ایم*
کس ندانست که
بیداری و خواب, چیست زما*
از چه, هشیار سَر ایم,
از چه به رویا گذریم*
مستی عشق, چه بود,
عاشق و معشوق, چه سود*
از چه, پیکار کنیم,
از چه پی خشک و تر ایم*
ز چه رو, گوش شنید و
ز چه رو, چشم بدید*
این چه دیدن , چه شنیدن
که همه, کور و کر ایم*
آن, چه کس بود,
که دید و بشنید,
هیچ نگفت*
گر به او دست نباشد,
ز حقیقت, چه بَریم*
گر به عالم نبوَد,
هیچ حقیقت جز ما*
از چه مستانه سَر ایم,
از چه مشنگیم و خَر ایم*
این چه حق بود که
جز ما, هدفی بیش نداشت,
بجز از این من و ما,
خشک نباشیم , چه تر ایم*
گویم ات, گوش بدار,
ای دل دیوانه ما*
به جهان هیچ نباشد,
که از آن بی خبر ایم*
با خبر گر بشوی
از همه اسرار نهان*
گو به ما ای مه آگاه,
در آن جا, چه سَر ایم*
بجز از این نبوَد,
ای "سرِ آگاهی" ما,
که در آنجا ز همه عالمیان
باخبر ایم*
هر کس آگاه تر از ما
به دو عالم باشد*
چون به آن در برسیم,
زو نتوانیم گذریم*
پس تو خواهی که بدانی
به حقیقت چه خر ایم*
نَفْسِ "دانستنِ تو",
گفت, کدامین سفر ایم*
سفر ما ز پیِ آگهیِ ما
ز خود است*
روشن است اینکه
سفر را ز کجا می گذریم*
مقصد ما همه*
آگاه شدن از خودِ ماست*
هر چه نزدیک شویم,
ما ز خود, آگاه تر ایم
گر رسیدیم به مقصد,
ز خود آگاه شدیم*
در حقیقت, خودِ ما
نفخهِ "آگاهْ سَر" ایم
این سفر ,سیر زمینی
نبوَد, جان دلم*
هر چه ما پیش رویم
صیر به آفاق بریم*
این سفر, کن فیکون است
که در ما جاری ست*
از شدن در گذریم,
تا شدن آخر سپریم*
شدنِ آخرِ ما ,
کن فیکونی ابدی ست*
آگه از حال خود ایم,
باخبر از هر گذر ایم*
هان, در این
" کن فیکونِ شدن" و بازْ,
شدن*
دائماً عاشقِ آگاهی و
صیر و گذر ایم*
آخرین کن فیکون,
عاشقِ ما, عشق شُدَسْت*
عشق و آگاهی و ما,
هر سه, پیام و خبر ایم*
خبرِ ما,
خبرِ کن فیکونِ خودِ ماست*
عشق و آگاهی و
خاتمْ نَبَأِ این بشر ایم*
آری, این خاتمِ ما,
خاتمِ کلِ بشر است*
نه به پایانِ عدد,
ما به شمارِ بشر ایم*
چشم بگشا و ببین,
خاتمِ اَنْباءِ بشر,
"روشنا", آمده ایم,
اوحیِ نسلِ بشر ایم*
روشنا آمده است ,
با تو بگوید کلمه*
من کلام حق ام و
ما همه, حق را بشر ایم*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
18/11/91
***
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7650437953/113113.jpg
http://s2.picofile.com/file/7650438274/113.jpg
http://s2.picofile.com/file/7650453117/1113.jpg
یعنی که بجز دل,
سری هوشیار ندیدند
***
مستان خدا ,
باده ز دلدار خریدند*
یعنی که بجز دل ,
سری هوشیار ندیدند*
رندان خدا , طره
نه دادند , نه گرفتند*
زیرا بت عیار,
ز احوال گزیدند*
نی نکته بگفتند و
نه حرفی بشنیدند*
خود عشق بگشتند و
به اقبال رسیدند*
آگاه شدند و همه احوال
بدیدند*
هر حرف شنیند,
از این حال شنیدند*
کی قصه عاشق شدن,
عشاق شنیدند*
عاشق شدگان ,
عشق کشیدند و بدیدند*
کی بهر مکافات ,
بر عشق رسیدند*
خود عشق بگشتند,
بجز مهر ندیدند*
کی بهر ملاقات,
پی عشق دویدند*
تا عشق نگشتند,
ملاقات ندیدید*
آنان که پی عشق دویدند,
خزیدند*
پا را ندوانیده,
به معشوق رسیدند*
معشوق سوار اند ,
کجا در پی عشق اند*
خود عشق ندیدند,
گر آن پای نچیدند*
آنان که ز آرام و قرار,
فاصله گیرند*
نی عشق ز ره چیده و
نی قافله دیدند*
نی عشرت و نی حسرت و
نی سعی ونه کوشش*
ساکت شدگان اند,
به آرام رسیدند*
نی عابد و نی زاهد و
نی مجتهد و شیخ*
هر قوم دویدند ,
به بازار رسیدند*
فریاد مزن,
چیست , کجاست
جام حقیقت*
آن چیست تویی , جام تویی
سفره نچیدند*
بی دل نظران
غافل از آن "در" نهان اند*
بازار بگشتند و
متاعی نخریدند*
همت طلب از " بازدم" ات,
"ذکر دوام "است*
زنهار , سفیهان که
ز دم فلسفه چیدند*
فریاد مکن بیش,
نه دام است ونه دانه*
آن دانه تویی, دام تویی,
حیله نچیدند*
از دام برون آی,
که از بستر دانه*
بس پیر و جوان,
بر دل افلاک پریدند*
هان چشم مگردان ز " دم "ات,
"فکر مدام" است*
ذات الصور عشق,
در این جام کشیدند*
هان صورت آن یار,
در این دانه نهان است*
آنان که شکفتند,
در آن یار تنیدند*
یک نقطه در آن دانه,
از آن یار جدا نیست*
آنان که رسیدند,
بجز دانه نچیدند*
آن دانه نگر, دانه نگر
دانه تو یی تو*
چون دانه بدیدند,
به دردانه رسیدند*
دردانه خدا بود و
به هر دانه رها بود*
از دانه رها گشته ,
خدا گونه تنیدند*
آری به خود آ ,
کین تو, در آیینه,
خدا بود*
خود را چو بدیدند,
خدا را بشنیدند*
آنان که چو آیینه,
بدیدند نفس خویش*
"بسم ربک الحق" شده,
خلقی بشنیدند*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
15/11/91
*Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7649310107/112112.jpg
http://s2.picofile.com/file/7649310000/112.jpg
http://s2.picofile.com/file/7649326020/1112.jpg
پروانه , شبی که پر زد و
رفت بهشت
***
یک "دم" , به هوای دل ,
گرفتارم کرد*
هی بال زد و ,
چو طفل در کارم کرد*
پروانه شد و
چو شمع گریانم کرد*
اشکی شدم و
به خویش حیرانم کرد*
شمعی بدم و
جلوه ز بامم گردید*
ابری شدم و
قطره ز قلبم بارید*
پروانه دلی به شعله ام,
دل خوش بود*
بی بال شد و
چشم و زبانش چرخید*
پروانه و من,
چند گهی بال زدیم*
هی شعله کنار,
صحبت از حال زدیم*
هنگامه عشق,
چشم در چشم بدیم*
پایانه عشق,
احسن الحال شدیم*
القصه که عشق,
بهترین حال دل است*
در بستر عشق,
حاصل تاک مل است*
هر دل که به عشق
بسته شد, آخر کار*
آن بسته ,به هر دل که رسد*
عطر و گل است*
پروانه , شبی که پر زد و
رفت بهشت*
شمع در دل شب,
ز جان خود عشق سرشت*
بلبل به گلی ,چلچله خوان
عشق نوشت*
بیچاره سری که
در دل اش حزن بکشت*
ای دل که گرفتار غمی
عاقل شو*
پروانه صفت,
ز بال و پر غافل شو*
بر خیز ,دمی میان آتش
پر زن*
چون بلبل نغمه خوان,
به عشق شاغل شو*
هش دار, ز سوز غم
که عمر تو کم است*
در عشق بسوز ,
گرمی عشق "دم" است*
هی غم نفروز,
زندگی زیر و بم است*
هی عشق فروز ,
هر کجا پیچ و خم است*
ای گشته ز غم رها,
چه داری در دل*
ای مطرب خوش نوا,
که باشد محفل*
دانی که چه ای,
اگر ندانی تو بهل*
هان, دلبر "دل بری",
تو در دامن دل*
بر خیز که, دلبر به دل
آمیخته شد,
دم , دلبر عقل و
عقل فرهیخته شد*
عشق, جوهر عقل و
گوهر دل , کلمه*
بر خیز که روشنا
بر انگیخته شد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
14/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7646163331/111.jpg
http://s2.picofile.com/file/7646165799/1111.jpg
من "چشمه تسنیم" ام و "چشم سمن" ام
نایاب ترین تحول حال و تن ام
***
دیدم , که در اقراء بسم رب,
در قاف ام*
سیمرغ هوای عشق ام و
حراف ام*
مرغان هوای دل,
همه چلچله خوان*
در کعبه نور دل,
هوایی صاف ام*
در محفل عشق
بی دل و اوصاف ام*
پروانه صفت
به طور دل طواف ام*
آگاه ز سیم جان ام و
صراف ام*
با چشم دل و گوش دلم,
می لاف ام*
می لاف که در
هردوجهان اوقافی*
می نوش و بزن
ز باده اعرافی*
برخیز و درون بیا ,
که دری صافی*
در قاف دلت ,
ز "می" دهندت کافی*
عشق ام, عدم ام ,
چون صنمی بی بدن ام*
من بی بدن ام,
چون سنمی در عدن ام*
من" چشمه تسنیم " ام و,
"چشم سمن" ام*
نایاب ترین
تحول حال و تن ام*
من سجده کنم ,
به حال خود, بوسه زنان*
هی بوسه زنم,
لبان حوری بدنان*
هی شانه کشم ,
به زلف حوری و پری*
هی باده خورم,
ز جام شیرین دهنان*
بر خیز و بیا,
که باده ای خوش دهم ات*
مست ات کنم و ,
برم به پیش سنم ات*
در پیش سنم ,
به هوش گردی بینی*
از هرچه غم است,
تو را رهایی دهم ات*
از غم چو رها شوی,
هوا می گردی*
یک چشم بهم زدن,
هدا می گردی*
در طور هوای دل ,
خدا را بینی*
آگاهی و عشق و ,
روشنا می گردی*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
12/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7642201391/1110.jpg
http://s3.picofile.com/file/7642201498/110110.jpg
من حور شدم
در دل شب گردیدم*
***
چون آب شدم,
سراب را گردیدم*
دریا که شدم,
حباب را بلعیدم*
آگاه شدم,
به غفلتم خندیدم*
یک لحظه
به خواب آگهی,
غلطیدم*
من حور شدم
در دل شب گردیدم*
با هر دو نگاه بسته ام ,
میدیدم*
بیدار بدم ,
ولی دو چشمم بسته*
بی دم بدم,
آن دمی که ,
بیداریدم*
شب گشت و هوا
پر از سیاهی, تیره*
"بی نفس,
نفس کشیدنم" را دیدم*
همراه نفس ,
برون شدم, آهسته*
در نور شدم,
سیاه روشن, دیدم*
روشن شده ذرات سیه,
چرخیدند*
نزدیک به هم شدند و ,
نورانیدند*
پر نور شدند و
لحظه ای تابیدند*
چون پنجره ای
مرا به خود خندیدند*
دیدم که درون روشنی,
دنیایی ست*
هر چیز به دل کشیدم,
آنجا دیدم*
بیدار بدم ,
پشت دو چشمم روشن*
دیدم که ,
ز اندیشه رها,
خوابید ام*
بی فکر شوی,
تو خارج از اوصافی*
بی وصف و صفت,
تو تابع اعرافی*
در این عرفه,
تو بی صفت, طوافی*
بی وزن و سبک,
پرنده ای, در قافی*
آری , که
چو بی وصف شدم ,
تابیدم*
ذوالنور شدم ,
دست و لبم بوسیدم*
من دم بدم و,
به تن شدم , چرخیدم*
اغلال تنم,
تا به زنخدان چیدم*
قدسی شده ام
جان و روان را دیدم*
انهار وجودم,
شریان گردیدم*
من جنت "تین" و سالمین را
دیدم,
زیتون بدم و به زی " طویً"
گردیدم*
هان, عشق بدم , نفخه بدم
دم بودم*
آگاه بدم ,
شراب بی غم بودم*
ذاکر بودم
دوام یک دم بودم
فاکر بودم
مدام افخم بودم
ای "ذکر دوام من" بیا,
قلب منی*
ای "فکر مدام من" بخوان,
خوش دهنی*
سیمرغ زمانی و ,
به قاف بدنی*
محبوب ترین کون و مکانی,
عدنی*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
10/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://roshanaa.files.wordpress.com/2013/02/109.jpg?w=300&h=300
http://roshanaa.files.wordpress.com/2013/02/1099.jpg?w=300&h=300
http://s1.picofile.com/file/7640848488/109.jpg
http://s1.picofile.com/file/7640848709/1099.jpg
دم ما رقص کنان
در می و خون می گردد*
***
بازی مست تو,
امشب به در خانه ما*
خانه بر هم زدنی نیست,
به دیوانه سرا*
حالت گل شده را ,
گل شده ای داند و بس*
دانه تا گل نشود,
هیچ ندانست ز ما*
غمزه چشم تو,
دیوانه کند هد هد دل*
تا نخندد لب تو,
اوج نگیرد دل ما*
دل ما ,
باده خور ساقی چشم تو شده*
تا نگیرد مه تو,
شوق نگیرد دل ما*
مستی چشم تو و ,
مست دل ما, هیهات*
تا ننوشد می تو ,
هوش نگیرد دل ما*
بوسه لعل لبت,
جرعه مستی کش ماست*
تا نمیرد به بر ات,
هست نگردد دل ما*
ساغر و باده شود گر,
می عشق تو به دل*
گر از آن زنده شویم,
مرگ نگیرد دل ما*
بوسه بر لب زنی و,
گشت زنی در دل ما*
بوسه ات خنده کنان,
حرف زند با دل ما*
بوسه بر دل چو رسد,
غنچه دل باز شود*
بوسه ات آب حیات است,
بروید دل ما*
به تبسم, نگه ات
نقب زند, در دل ما*
مهر تو بیشه شود,
ریشه دواند دل ما*
ای به دل ریشه زده,
از دل ما قهر نکن*
تیشه قهر تو ,
پر ریش نماید دل ما*
دل ما ریش نکن,
در دل ما نیش نکن*
ریشه زن در دل ما,
تیشه مزن بر دل ما*
جلوه ماه رخ ات ,
در دل ما شب گرد است*
رخصتی کرد شبی,
ماه بگیرد دل ما*
ماه, بگرفته دلم ,
امشب و در خلوت تو*
تا به صبحانه خون,
خواب ندارد دل ما*
نان و پیمانه خون,
مستی شب, ما را بس*
صبح فردا برسد,
ساقی و ساغر دل ما*
شام آخر بگذشت,
نامه خون آخر شد*
روشنا نامه به دست,
شاهد و آگه دل ما*
هان به سجاده خون,
عشق پی آگاهی ست*
کاتب عشق دل است,
انفس آگه دل ما*
روشنا آمده خود احمد و,
عیسا در پی*
عیسی عشق دل و,
احمد آگه دل ما*
بنشین بر لب دل ,
تا برسد قاصد ما*
قلب بگشا که "دم" است,
قاصدک محمل ما*
دم ما رقص کنان,
در می و خون می گردد*
روشنا, ساقی عشق است و
جهان محفل ما*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
8/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7636911612/108108.jpg
http://s3.picofile.com/file/7636914515/1088.jpg
http://s1.picofile.com/file/7636910642/11088.jpg
http://s1.picofile.com/file/7637086020/10800.jpg
http://s3.picofile.com/file/7637087953/11081108.jpg
دم ما رقص کنان در می و خون می گردد*
روشنا ساقی عشق است و جهان محفل ما*
***
دم ما رقص کنان
در می و خون می گردد*
***
بازی مست تو,
امشب به در خانه ما*
خانه بر هم زدنی نیست,
به دیوانه سرا*
حالت گل شده را ,
گل شده ای داند و بس*
دانه تا گل نشود,
هیچ ندانست ز ما*
غمزه چشم تو,
دیوانه کند هد هد دل*
تا نخندد لب تو,
اوج نگیرد دل ما*
دل ما ,
باده خور ساقی چشم تو شده*
تا نگیرد مه تو,
شوق نگیرد دل ما*
مستی چشم تو و ,
مست دل ما, هیهات*
تا ننوشد می تو ,
هوش نگیرد دل ما*
بوسه لعل لبت,
جرعه مستی کش ماست*
تا نمیرد به بر ات,
هست نگردد دل ما*
ساغر و باده شود گر,
می عشق تو به دل*
گر از آن زنده شویم,
مرگ نگیرد دل ما*
بوسه بر لب زنی و,
گشت زنی در دل ما*
بوسه ات خنده کنان,
حرف زند با دل ما*
بوسه بر دل چو رسد,
غنچه دل باز شود*
بوسه ات آب حیات است,
بروید دل ما*
به تبسم, نگه ات
نقب زند, در دل ما*
مهر تو بیشه شود,
ریشه دواند دل ما*
ای به دل ریشه زده,
از دل ما قهر نکن*
تیشه قهر تو ,
پر ریش نماید دل ما*
دل ما ریش نکن,
در دل ما نیش نکن*
ریشه زن در دل ما,
تیشه مزن بر دل ما*
جلوه ماه رخ ات ,
در دل ما شب گرد است*
رخصتی کرد شبی,
ماه بگیرد دل ما*
ماه, بگرفته دلم ,
امشب و در خلوت تو*
تا به صبحانه خون,
خواب ندارد دل ما*
نان و پیمانه خون,
مستی شب, ما را بس*
صبح فردا برسد,
ساقی و ساغر دل ما*
شام آخر بگذشت,
نامه خون آخر شد*
روشنا نامه به دست,
شاهد و آگه دل ما*
هان به سجاده خون,
عشق پی آگاهی ست*
کاتب عشق دل است,
انفس آگه دل ما*
روشنا آمده خود احمد و,
عیسا در پی*
عیسی عشق دل و,
احمد آگه دل ما*
بنشین بر لب دل ,
تا برسد قاصد ما*
قلب بگشا که "دم" است,
قاصدک محمل ما*
دم ما رقص کنان,
در می و خون می گردد*
روشنا, ساقی عشق است و
جهان محفل ما*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
8/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7636911612/108108.jpg
http://s3.picofile.com/file/7636914515/1088.jpg
http://s1.picofile.com/file/7636910642/11088.jpg
http://s1.picofile.com/file/7637086020/10800.jpg
http://s3.picofile.com/file/7637087953/11081108.jpg
نزد من است "ما فیه و فیه"*
عشق ام , کتاب ام , ای فقیه*
***
من, ابر و باران ام, یم ام*
عیسای نصران ام , دم ام*
من روشنای عالم ام*
خورشید تابان ام, "جم" ام*
بشنو ز من, اسرار رب*
فرقان آن مرد عرب*
قرآن و اقراء بسم رب*
"حا میم" و "یاسین" عرب*
از عشق آرم , خون و نان*
هم روح دارد هم روان*
قلبم ز عشق گردد جوان*
عقلم به عشق گیرد جهان*
خاموش و آرام ام , لطیف*
بی ظن و آگاه و ظریف*
هستم به می نوشان حریف *
پیغمبری باشم حنیف*
گردیده ام , "لا ریب فیه"*
کی داند این حالم , سفیه*
نزد من است "ما فیه و فیه"*
عشق ام , کتاب ام , ای فقیه*
روح القدس آمد به سر*
حالم ز وی دارد خبر*
بیند که خیر است و نه شر*
بگرفته قلبم را به بر*
عشق ام , اهورایم, پدر*
در دل هویدایم , پسر*
روح القدس , عقل ام ,بصر*
با هر سه, عیسایم شمر*
پر می زنم , بی بال و پر*
سیمرغ ام و عنقا سفر*
دارم مقر , در خشک و تر*
آرم به حق جویان خبر*
عشق ام , شراب مستی ام *
لوح ام , کتاب هستی ام*
انوار بالا دستی ام*
"لا" بوده, " لا" را هستی ام*
قلب ام, بهارم عاشقی ست*
عقل ام, نهالم منطقی ست*
عشق ام , سوارم مشرقی ست*
عهد ام , قرارم مشفقی ست*
من, آدم ام, دنیا ی عشق*
"آگه دم" ام, عقبا ی عشق
موج ام , یم ام, دریای عشق*
اوج ام, بم ام, عنقا ی عشق*
سوی من آیید عاشقان*
هستم سرای مه لقان*
با حوریان و دلبران*
با آن غلامان جوان*
آرم ز پنهان و عیان*
گل واژه پیغمبران*
اسرار ناب عارفان*
احوال باب سالکان*
از در در آیید عارفان*
نزد من آیید سالکان*
در ره نمانید زاهدان*
بزم من آیید عاشقان*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
1/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7633168709/107.jpg
http://s2.picofile.com/file/7633171498/1077.jpg
http://s1.picofile.com/file/7633172468/1107.jpg
من بودم و دم بود و هی*
من پیر و من سلطان و کی*
****
وقتی که, هستی را خدا*
عین عدم, می آفرید*
وقتی که چشمان مرا*
چون چشم خود, رعنا کشید*
وقتی خدا, ناز مرا*
نزد ملائک می خرید*
یک لحظه, اشک آگهی*
از نور چشمانم, چکید*
دیدم که عاشق گشته ام ,*
عشق گشته من را آگهی*
من عارف از خود بوده ام,*
عقل, بی خبر, در ابلهی*
من بودم و دم بود و هی*
من پیر و من سلطان و کی*
من دیده ام در نای و نی*
امروز و فردا ها و دی*
یک لحظه ارباب وجود*
با قطره ای, اشکم سرود*
یک لحظه, نوری روشنا*
از تیرگی هایم ربود*
در دم که آگاهی شدم*
شیطان, به دستم بوسه کرد*
قلبم , مقرب تر شد و*
یک دم , خدا را بوسه کرد*
آری که من عشق بوده ام *
عشق بوده من را آگهی*
من عارف دل بوده ام *
دل عاشق حور و پری *
من بودم و دل بود و نی*
ساقی , شراب و جام می*
شوریدم اندر نای و نی*
شرح دل و اسرار می*
مست وخراباتی منم*
حور و سما واتی منم*
عشق ام, شراب ام, مستی ام*
حق را نشان ام, هستی ام*
من حی و قیوم ام به عشق*
حق گویم و رویم ز عشق*
من ریشه ها یم دیدنی ست*
گل واژه هایم چیدنی ست*
بر دفتر و اوراق دل*
تابیده ام , حق دیدنی ست*
رو سوی دل, حق را ببین*
یک دم, بر ساقی نشین*
خور باده ای هوش آفرین*
مستی حق بین را ببین*
آن صورت حق آشناست*
بی پرده است و روشناست*
اندر دل و قلب شماست*
می گردد و نام اش خداست*
نوری که, در جام شماست*
حوری که, هم نام شماست*
آئینه دار هستی است *
آگاهی و عشق و صفاست*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
30/10/91
Search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7628806020/106.jpg
http://s3.picofile.com/file/7628806662/1106.jpg
http://s1.picofile.com/file/7628806983/1066.jpg