مستی می ،
شیشه بشکست
***
ماه من،
در آسمان ها
خنده،
بر رخسار دارد
تاب گیسوی بلندش ،
سایه،
بر انوار دارد
اختران بر گیسوان اش،
چشم من
بیدار دارد
ساقی شب باده ریزان
خاکیان خمار دارد
جلوه بازیهای او ذر آب
دل هوشیار دارد
قرص روی ماه او،
برجان من
تیمار دارد
خنده های بر لبش،
گویی
خبر از یار دارد
مرغ دل داند که
امشب
سوی او پرواز دارد
یار من،
بس دلنواز است
مهر او،
بازار دارد
آن کبوتر های عشقش
نامه در منقار دارد
نامه های او برایم
مژده دیدار دارد
ساقی میخانه دل
خمره ای،
در بار دارد
بارگاه دل چو بینی
یوسفی غمخوار دارد
آسمان کلبه دل
مه رخی طیار دارد
مطرب شیرین عذارم،
انس و جن عیاردارد
آن کمان ابروی مستم
شیشه اسرار دارد
مستی می،
شیشه بشکست
بارش انوار دارد
روشنا،
بی پرده گویم
قلب من،
اطوار دارد
طائری فرزانه هر دم
با دلم
گفتار دارد
هد هد گویای قلبم
آیت و اسرار دارد
از ازل خواند غزلها
با ابد دیدار دارد
شاهد غیب ام ،
یقین ام
شعر من اقرار دارد
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
http://s2.picofile.com/file/7924666769/313_11.jpg
(حساب عشق آسان شد)
***
بهاران شد
گلستان شد
زمین را
آسیابان شد
رخ جانان
نمایان شد
می و ساقی
به فرمان شد
"حساب عشق
آسان شد"
زمهرش،
ماه تابان شد
صبا بر عهد و
پیمان شد
نسیم مشک
خیزان شد
دل غمدیده
شادان شد
"حساب عشق،
آسان شد"
بهاران
گل سواران شد
گلی را
خاک گلدان شد
گلی را
آب گردان شد
نفسها
عطر باران شد
"حساب عشق
آسان شد"
زمهرش
ذره پران شد
هوا
اسب سفیران شد
شط و دریا
شبستان شد
شبستان ها
مهستان شد
"حساب عشق
آسان شد"
کنون پیمانه ها
خوان شد
به ساقی،
باده دربان شد
جفا رفت و،
وفا نان شد
دلم بر عشق،
میهمان شد
"حساب عشق
آسان شد"
دگر ،
غم ها بپایان شد
گنا ه و کفر،
ایمان شد
سراب جن و
شیطان شد
شراب عشق
جوشان شد
"حساب عشق
آسان شد"
سبا،
ملک سلیمان شد
عصا و مار
یک جان شد
محمد
از مسیحان شد
مسیحی هم
مسلمان شد
"حساب عشق
آسان شد"
غم رفتن
به پایان شد
نبود و بود
یکسان شد
کمین عشق
ایمان شد
جهنم
باغ رضوان شد
"حساب عشق
آسان شد"
سیاهی
نور پنهان شد
ز پنهان
عشق ایمان شد
به ایمان
عقل چوپان شد
که شیطان هم
مسلمان شد
"حساب عشق
آسان شد"
مرا انس تو
انسان شد
سر کوی تو
میدان شد
می عشق تو
جوشان شد
وجودم
عشق باران شد
"حساب عشق
آسان شد"
"هو الله"
عین انسان شد
انیس دل
سلیمان شد
کلام عشق
میزان شد
زبان مرغ و
شیران شد
" حساب عشق
آسان شد"
زهی این عشق
جانان شد
زهی این عشق
ایمان شد
زهی این عشق
قرآن شد
قرین عشق
انسان شد
"حساب عشق
آسان شد"
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
http://s4.picofile.com/file/7923096448/313_10.jpg
http://s4.picofile.com/file/7923096448/313_10.jpg
( سر کویی که لیلا بود)
***
دل مجنون خود بردم
سر کو یی که
لیلا بود
ندیدم بر سر کویش
سری دیگر،
که شیدا بود
کمان ابروی خود
زه کرد
نگاهش گرم و
گیرا بود
دل زارم
به یغما برد
بدان چشمی که،
زیبا بود
صفای کلبه
پیدا بود
نوا در
نی لبکها بود
هوای دل
مصفا بود
شب من
شام یلدا بود
نگاهش پر
زمعنا بود
حروف عشق
خوانا بود
گل روی
لطیف او
دلم را باغ و
صحرا بود
مژه بر
ساحل چشمش
حضور
شاپرکها بود
کمان ابروی
مشکینش
کمین آه و
غمها بود
لبش جامی
مسیحا بود
رخش ماه و
فریبا بود
حباب خنده
بر رویش
نگارم مست و
شهلا بود
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa on google
rroshanaa.wordpress.com
http://s4.picofile.com/file/7921750963/313_9.jpg
دلم مهر تو جوید
گاه و بی گاه
***
ز تو جانان من
عشقیست بر دل
که نورش گشته هر دم
شمع محفل
نگردم یک دمی
زان عشق غافل
که بی نورش
نمی ماند ،
مرا دل
دل و هم جان و جانانم
تویی تو
غم و هم درد و
درمانم تویی تو
مرا در روز خورشیدی
به شب ماه
دلم مهر تو جوید
گاه و بی گاه
مرا پیدا و پنهانم
تو یی تو
سبا و هم سلیمانم
تویی تو
مرا بلبل مخوان
بلبل تویی تو
ز من " پر" وا مدار
پروانه ای تو
مرا در کوی تو
نامی نباشد
بجز دام تو
اندامی نباشد
مراجز کوی تو
آب و گلی نیست
بجز شمع و گل تو
محفلی نیست
مرا عشق تو
میدارد به کارم
بجز عشق تو
هیچ است روزگارم
بجز در چشم تو
منزل ندارم
چگونه یک نفس
بی تو بر آرم
مرا جز ماه تو
سالی نباشد
بجز حال تو
احوالی نباشد
مرا جز وصف
تو اوصاف" لا" شد
چو خود را در تو دیدم
" خود" خدا شد
خدا گشتم
"خود"م را سر بریدم
خودم را
بار دیگر آفریدم
نگه بر خود چو کردم
نور دیدم
همه اطراف خود را
حور دیدم
همی دیدم که زان پس
من نمیرم
به حال لم" یلد یولد"
اسیرم
به سر گفتم
چه افتادی در این خاک
حساب جامه داری
از تو شد پاک
کنون من عیسی ام
تو جبرییلی
دمی از من بگیر
تا عرش گیری
بیا فرش سلیمانی
تویی تو
بیا آن غول دیوانی
تویی تو
بیا حضرت تویی
آدم تویی تو
ملایک
جمله پیغمبر
تویی تو
بیا روح القدس
روح الامین تو
بیا ابلیس و
شیطان زمین تو
بیا آن سید ساجد
تویی تو
بیا هم پیر و هم قائد
تویی تو
بیا ای" اولین انبیا" تو
بیا ای" آخرین مرسلان" تو
بیا ای مومنان
در انتظارت
بیا ای جاهلان
آتش بیارت
بیا" پیغمبری"
پیشه ی تو گشته
که عشق و آگهی
ریشه ی تو گشته
بیا بار دگر
پیغمبری کن
همه پیغمبران را
سروری کن
ناصر طاهری بشرویه
(روشنا)
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
http://s4.picofile.com/file/7920220000/313_8.jpg
همه ذرات عالم عشق بینی
***
بهوش،
هان! ای پسر،
عمرت به سر شد*
تو را، روز و شبت
دائم هدر شد*
به دل آهی بزن،
دل در به در شد*
گهی گوش و
گهی چشم،
گه چو سر شد*
خرابات دلت،
کو ثر، بپا خیز!*
به دستش باده و،
ساغر، بپاخیز!*
شراب عشق،
بر مجمر، بپا خیز!*
به پایش پیر و،
هم رهبر، بپا خیز!*
"خراباتیست دردل ،
های و هو کن"*
"لبی بر می بزن ،
دل زیر و رو کن"*
بیا ای عالم،
از علمت سفر کن*
بیا زاهد، تو
از زهدت حذر کن*
بیا عارف،
زعشقت غم به درکن*
بیا عاقل، تو
عقل از عشق تر کن*
بیا کافر،تو
ازکیفر نیاندیش*
بیا مومن ، تو
دل را هی نکن ریش*
بیا عابد،
نرو، هی پیچ در پیچ*
بیا ای پیر،
تا کی رفته درکیش*
"خراباتیست در دل ،
های و هو کن"*
"لبی بر می بزن ،
دل زیر و رو کن"*
بیا ای شور،
درعشرت اسیری*
بیا ای سور،
خود محنت پذیری*
بیا منصور،
نصرت را حصیری*
بیا معشوق،
در عاشق نمیری*
"خراباتیست در دل ،
های و هو کن"*
"لبی بر می بزن ،
دل زیر و رو کن"*
جمال عشق،
خود عشرت،
بپا خیز*
جمال عشق،
خود مکنت،
بپا خیز*
در او وحدت،
دراو کثرت،
بپا خیز*
دراو فکرت،
در او شهوت،
بپا خیز*
بیا ای علم ،
از کثرت رها شو*
بیا ای عقل ،
در حیرت رضا شو*
بیا ای زهد ،
ازعزلت جدا شو*
بیا حکمت ، تو
برعقلت دوا شو*
"خراباتیست در دل ،
های و هو کن"*
"لبی بر می بزن
دل زیر و رو کن"*
جمال عشق، پرهیبت
بپا خیز!*
در او حکمت ، در او حیرت
بپا خیز!*
از او ساغر، از او مجمر
بپا خیز!*
هم او دفتر ، هم او کیفر
بپا خیز!*
جمال عشق،
کی!
تن را رها کرد!*
تو را رهبر شد و
کوثر عطا کرد*
تو کی آگه شدی،
او خود ندا کرد*
قلم را جوهر و
صورت به پا کرد*
"خراباتیست در دل
های و هو کن"*
"لبی بر می بزن
دل زیر و رو کن"*
جمال عشق را
گر خود توبینی*
ز خود وا می رهی
خود را نبینی*
"دم"ت عشق و
"دل" ت عشق و
" تن"ت عشق*
همه ذرات عالم
عشق بینی*
خرابات دل تو،
جمله حور است*
همان جا
وادی قدسی و
نور است*
دلت موسا و
عیسا ومحمد*
تو را سیمرغ و
کوه قاف وطور است*
"خراباتیست در دل
های و هو کن"*
"لبی بر می بزن
دل زیر و رو کن"*
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google
http://s3.picofile.com/file/7418423652/4302.jpg
http://s2.picofile.com/file/7918897525/313_7.jpg
سوار عشقی و ،
عقل ات سروش است
***
بیا ساقی که می ،
دل را خبر کرد*
چراغ مهر بانی،
شعله برکرد*
بخوان بلبل،
که غنچه جامه ترکرد*
عروس دل،
برایم نغمه سر کرد*
شراب عشق،
بر لب نکته چین شد*
نگاه عشق،
در چشمم کمین شد*
هوای کلبه دل،
عنبرین شد*
نسیم کوی تو ،
عشق آفرین شد*
بیا ای بلبل و
شور آفرین شو*
بیا پروانه،
امشب زهره چین شو*
بیا عاشق،
به عشق سجاده چین شو،*
بیا لیلی،
به مجنون
بوسه چین شو*
بیایید،
لیلی و مجنون
کجا یید*
کجایید عاشقان،
سلطان و شاه اید*
گل و پروانه ،و
بلبل،
شمایید *
شما شمع و
شما نورخدایید*
به موسا طور و
عیسا دم
بیا یید*
به روح القدس و
مربم ،
"روشنا" یید*
بیا مستانه شو،
دل پرده پوش است*
بیا فرزانه شو،
می بر تو نوش است*
اگر معشوق را
در خود بیابی*
سوار عشقی و،
عقل ات سروش است*
***
ناصر طاهری بشرویه....روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
*Search rroshanaa on google
http://s2.picofile.com/file/7915965585/313_6.jpg
به لب من بوسه بینم،
لب نبینم
***
هوا سرد است و
هنگام زمستان
بباریدم بر او
در حال مستان
رخم دید و دلش
باور نمی کرد
زمستان
بارش باران
ز " مستان"
دلم مستانه
باریدن گرفته ست
زمستانم بهار
از سر گرفته ست
ز نورت ماه من
انور نشان است
رخت ساقی ،
دلم ، ساغر کشان است
خزانم را زمستان
مرمرین کرد
مرا گرمای مهرت
انگبین کرد
مرا " باران می" بارد
بهار است
دلم هر دم به یادت
میگسار است
رخ و چشم مرا
می لاله گون کرد
دل و قلب مرا ،
می ساربون کرد
مرا ساقی، ز"می"
آلاله ام کرد
رخ اش شمعی شد و
پروانه ام کرد
چو مجنون روز و
شب آواره گشتم
دلم لیلی شد و
مستانه گشتم
کنون من ساقی ام
من "می فروش "ام
شراب عشق
در مجمرفروشم
دل من چشمه
آب حیات است
چو مهرآبت نباشد
دل ممات است
بیا مهر تو
هم تاج و سر من
ردای عشق
گشته رهبر من
می و ساقی و ساغر
دلبر من
سواد و جوهر و هم
دفتر من
به شب ماه تو بینم
شب نبینم
به مه مهر تو بینم
مه نبینم
می عشق تو نوشم
من خموشم
تو دانی من چه نوشم
پرده پوشم
دل و دلبر یکی بینم
نبینم
به لب من " بوسه" بینم
لب نبینم
ناصر طاهری بشرویه....روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa on google
http://s1.picofile.com/file/7912924301/313_5.jpg
قصه به آخر رسید
عشق طریق بقاست
***
قصه این
نای و نی
قصه
بی انتهاست
صورت هستی
نگر
شاهد
این ماجراست
گل به چمن
دیده ای
دانه دراین خاک
بین
عطر گل یاسمن
ساقی
بی مدعاست
خیزو،
بنوش جام می
صورت هستی
فناست
آنچه
دراین خانه نیست
صورت اهل
بقاست
گل که
در این خانه شد
باز
از این خانه رفت
قصه این
نای و نی
قصه اهل فناست
هر نفسی میزند
ضربه
بر این نای و نی
ضربه
بر این نای و نی
حاصلش
این موجهاست
موج
به دریا فتاد
موج
به صحرا فتاد
موج
بر ابروی یار
اول این ما جراست
اول این ماجرا
عشق حریف فناست
قصه به آخر رسید
عشق طریق بقاست
***
نا صر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa in google
http://s4.picofile.com/file/7910258060/313_4.jpg
عقل بوسید مرا،*
کرد صفا ، هیچ مگو*
***
نی "غلام قمرم" ،*
نی " مه و ماه " ،*
هیچ مگو*
نزد من،*
*جز سخن "عشق و صفا" ،
هیچ مگو*
*سخن از رنج مگو،*
از شه و از گنج مگو*
*دست از این " بسته " بکش،
" باز" بیا ، هیچ مگو*
دوش، آگاه شدم،*
*عقل مرا دید و بگفت
من "غلام تو" ام ،*
*از ترس و گناه، هیچ مگو
گفتم ای عقل بیا،*
*"بار" بنه ، " یار" ببر
گفت بی عقل شدم،*
پیش بیا، هیچ مگو*
گفتم ای عقل،*
*تو دانی که " که" ام ، عاقل باش
ناله ای کرد و بگفت ،*
*"عشق" ، بیا ، هیچ مگو
گفتم ای عقل،*
*منم، " چیز دگر" ، یاوه مگو
گفت،
نه "چیز دگر" ی،*
*" عشق" بیا، هیچ مگو
گفتمش ،"عشق" نیم،*
*"عشق" که "دیوانه سر" است
گفت دانم که" چه" ای،*
عشوه نیا، هیچ مگو*
گفتم ای عقل،*
*چه گویم که، تو را چون شده است
گفت عاشق شده ام،*
دلبر ما، هیچ مگو*
*گفتم ای "عاشق من"،
ناله مکن ، ساکت باش*
عقل ساکت شد و ،*
*گفتا که ، بیا، هیچ مگو
*"من رسوا شده" و "عقل"
به خلوت رفتیم*
*عقل بوسید مرا،
*کرد صفا ، هیچ مگو
گفتم ای عقل،*
*چه درویش و مصفا شده ای
گفت جبریل تو ام ،*
*"روح خدا"، هیچ مگو
*"عقل قدسی شده" ام ،
نزد من آرام گرفت*
*گفتم ، ای عاشق ما،
بنده ما ، هیچ مگو*
عقل گفتا که ،*
*بجز عشق ، ندانم سخنی
گقتم " ابلیس نما"،*
*سجده نما ، هیچ مگو
من به گوش تو،*
*سخنهای نهان خواهم گفت
پس از این، جز" سخن ما"،*
به هوا هیچ مگو*
*عقل قدسی، دم عشق،
بسترشان، نان و شراب*
شام آخر شد و،*
*عیسا پسر روح خدا ،
هیچ مگو*
عارفا،*
*عشق ندانی که چه کرد
مریم دل*
*گشته آبستن از او مریم ما ،
هیچ مگو*
***
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی*
24/7/91
Search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7528783866/kiss.jpg
http://s1.picofile.com/file/7528898595/jibril.jpg
http://s1.picofile.com/file/7528899672/mary.jpg
http://s2.picofile.com/file/7908624622/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%872.jpg
آن حضرت عشق ام که
اصیل ام ، که مجاز ام
***
من ذره ای ،
از عالم مست ام
به نماز ام
آگه ز خود ام،
واژه ام و
راز و نیاز ام
آب ام
به دل خاک
چه ام،
گلشن راز ام
خاک ام ،
به دل آب
ره ام
بادیه ساز ام
من ذره با بال و پر ام ،
مست فراز ام
آن قطره سیمین نظر ام ،
آینه ساز ام
باد ام که
دل خاک زنم
سلسله باز ام
آب ام که ،
که دل باد پرم
شعبده باز ام
من نفخه
به هر آتش ام و
شعله نواز ام
من شعله به هر،
خامش ام
سوز و گداز ام
خاموش نمانید که
من نفخه و آتش
سودا گر هر اشک و
سویدای نیاز ام
گل هستم و،
در باغ برویم
به نماز ام
عطر گل ام و،
قاصدک
شور و نیاز ام
من عشق ام و
و آگاهی ام و
پرده و راز ام
معشوق ام و،
عاشق وش ام
مهر نواز ام
از پرده چه دانید
که در بارگه عشق
آن پرده حضور است و
من آن پرده نواز ام
بس مهره بچیدند
به محراب حقیقت
جز عشق نپویید
که من مهر و نماز ام
هان : عشق شمایید
ز خود آینه گیرید
جز عشق نبینید
که من مخزن راز ام
خورشید ام و،
من مهردل و
ماه نواز ام
آن حضرت عشق ام
که اصیل ام، که مجاز ام
***
ناصر طاهری بشرویه....روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
SEARCH RROSHANAA ON GOOGLE.COM
http://s1.picofile.com/file/7907390963/313_3.jpg