من از ملکوت آمده ام .
معنا در روشنا ست.
"حم.عسق " را پیامبرم
.معنا را به بحق نفس خواهید کشید.
امروز -1-1-2010 – امر رب رضی بحق تکوین یافت.
10313 نام در زمین و آسمان خود را روشنا بینند. و صالح دین گردند.
به اذن رب رضی بخوانید و بشمارید خود را ، پس بحق راضی گردید
من از ملکوت آمده ام .
معنا در روشنا ست.
"حم.عسق " را پیامبرم
.معنا را به بحق نفس خواهید کشید.
امروز -1-1-2010 – امر رب رضی بحق تکوین یافت.
10313 نام در زمین و آسمان خود را روشنا بینند. و صالح دین گردند.
به اذن رب رضی بخوانید و بشمارید خود را ، پس بحق راضی گردید
(چو بر یارم نظر کردم)
رخ از سجاده، بر چیدم
دل و دلداربگزیدم
چو بر یارم نظر کردم
همه سجاده ، "او" دیدم
به رویش، سجده بگزیدم
همه محراب، "او" دیدم
دل از مهرش، نگردیدم
"مه "من ، گشته "خورشید "م
ز هر ماهی، پریدم من
همه احوال، دیدم من
در آن آغوش رحمانی
که میداند؟ چه ها دیدم!
من از تلخی، گذر کردم
در آن شوری، سفر کردم
دل از شورش ، مقر کردم
همه شمس و قمر دیدم
درآن نورو درآن ظلمت
در آن وصل ودرآن هجرت
در آن تلخ ودرآن شیرین
ملا ئ ک، در حضر دیدم
نشستم بر در کویش
مگر،اورا گذر افتد
بهار آمد، گلستان شد
دلم، با پا و سر دیدم
دل من با بهاران شد
در آن باغ و گلستان شد
رخ زردم، حمیرا شد
من آن اهل نظر دیدم
رخم، پیش رخش، شه شد
دلم، از شمس او، مه شد
همه افلاک عالم را
تنی، بی پا وسر دیدم
ز ملک و شه، گذر کردم
بر آن جانان، نظر کردم
همه اسرار هستی را
من اندر یک نظر، دیدم
ز سر َ ش ، من گذر کردم
به نورش، یک نظر کردم
دل از نورش، بصر کردم
رخش را، روشنا دیدم
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
rroshanaa.mihanblog.com
rroshanaa.persianblog.com
rroshanaa.blogfa.com
rroshanaa.iranblog.com
rroshanaa.parsiblog.com
rroshanaa.wordpress.com
پیامبر عشق و آگاهی... (روشنا)
(عشق ورزی،تنها عمل ایمانی تو است)
( به میزانی که از عشق آگاهی دارید ، ایمان دارید)
( به میزانی که آگاهانه عشق می ورزید، عبادت می کنید)
( ملکوت همه افعال ورود به آ گاهی است.همه افعال عشق ورزی است.)
(معجزه آن فعلیتی است که عقل شما از ادراک آن عاجز است. همه افعال ملکوت و ملکوت همه افعال شما معجزه است. کن فیکون است.)
( در ملکوت همه عصا ها مار و همه مارها عصا میشوند. همه آبها می شکافند و خشکی می شوند.
همه دمها مرده زنده می کنند.همه موجودات زبان همدیکر را می فهمند.و ...........
و چنین است حقیقت همه افعال ملکی شما و دیگر مو جودات ولی شما به آن تعقل نمی کنید.و از آن حقیقت غافلید.)
هیچ پیامبری تا قبل از نبوت اصلا نمی دانست ایمان چیست ، شما نیز دعوی ایمان نکنید
عشق بورزید ، دعوای دین داری نکنید، همه ادیان حتی بت پرستان را بپذیرید ، قتل نفس نکنید. بت بشکنید نه بت پرست را، بت پرست گرفتار جهل است و جهل او همانا بت اوست . جهل او با نور آگاهی و بت او با جمال عشق فرو می ریزد .کسی را از خود نرانید تا آنها شما را از خود نرانند
آب ، زمین، هوا، آتش و هر استعداد و سرمایه ای که از آنها صادر شود متعلق به همه مو جودات عالم است . آنها را به هیچ بهانه ای از حق خود محروم نکنید. همه مو جودات باید بتوانند به میزان استعداد خود از آنها بهره بگیرند.
دعوای قومی ، دینی و عقیدتی راه نیندازید. و در دعوای دیگران شرکت نکنید.خواهان امنیت ، سلامت ، آزادی و آزادگی برای خود و دیگران باشید.آزادگی و آزاد منشی را برای خود و دیگران ، به هیچ بهانه ای فرو مگذارید. کمال هر چیز در آزادگی آن است .فساد هر چیز در اسارت آن.
اگر چنین کنید صفات انقباضی و ملکی شما را ترک میکنند ، صفات انبساطی، ملکوتی و شرحه صدر در شما تکوین می یابد . در افقی اعلی وارد می شوید. همه اسما ، صفات و افعال هستی را تجلی درجات بینهایت احدیت عشق و کلمه" توحید " می یابید.همه افعال هستی را جلوه " عدل" می بینید. تمام آیات هستی را غرق در خیر ، رحمت و برکت می بینید، و خود را صاحب" اختیار" و فاعل خیر و رحمت می یابید و بر این آگاهی یقین دارید.
آری" اختیار" فعل آگاهی شماست." جبر" فعل جهل شما ست
زمین و آسمان را در محراب" امامت عشق " در حال نماز ، نیاز ، تسبیح گو ، راضی ومسلمان و تسلیم ، می یابید . که همه ادیان دین تسلیم است، همه ا دیان اسلام است.
کمال دین در" تسلیم به عشق" و " آگاهی از معشوق باقی و حقیقی" ست . تنها اصل و اصلاح موجود در عالم هستی طلب عشق و عشق ورزیدن است.
آخرین جلوه کمال عشق، آگاهی ست . کلمه است. تورات است. انجیل است. قرآن است. کلام الله است. "وحی" است . "اقراء باسم ربک الذی خلق" است. "بسم الله الرحمن الرحیم" است
آری افعال شما صفات شما و صفات شما افعال شماهستند. با افعال و صفات خود انس گرفته ایدو انسان شده اید.شما به افعال صفتی و صفات افعالی در ملک و زمین متعین و اسیر هستید. همه اسما توسط شما صادر شده اند.این تعینات ، شما را ملکی و وصفی کرده اند.
میزان حضور و ظهور و جلوه شما در هستی، همان میزان عنایت ، توجه و تمایلی است که شما به ایستایی ، حرکت و یا تحول افعال ، صفات و اسامی خود دارید و به آن متعین شده اید.
اگر عنایت خود را از این تعینات منصرف کنید . ملکوت خود را ملاقات میکنید که عاری از هر تعینی است. در عین حال ملکوت شما قابل و قادر است که ، به عنایت خود به هر تعینی ظهور و حضور و تحول یابد.
آری ملکوتی می شوید.در حالی که در استوای عرش مستقر شده اید و " کن فیکون"و تحول ملک و فرش شما تحت عنایت و امر و اختیار شماست.
آری کار عقل به عشق راست شود. صراط مستقیم صراط عشق است. وکمال عشق ، آگاهی ست. ملاقات عقل با عشق ، تطهیر شدن او از عشق و حیرت از رضامندی خود، تکوین "من عرف نفسه " ، وهمان تکوین وحی و "نبوت" است. که بواسطه عقل قدسی ( روح القدس) بر نفس می نشیند.
نفس آگاه در مشایعت روح القدس به مقام" نبوت" تکوین یافته است.نگاهی به قلب می اندازد معشوق باقی را می بیند . که چشمه آب حیات است (همان دم- همان نفس) ، بین او و قلب صنوبری اش در گردش است . از او جان میگیرد .
آری، جانان را در آغوش می بیند
یک نفس با عشق خلوت کردمی روز ازل آن نفس در سینه میگردد در آغوشم کند
جانان را می شناسد. لوح مکنون را شناخته است . همان عشق است. لوح را می خواند . کلمه را می شناسد . همان عشق است. خود را پیامبر عشق می یابد.و با "عقل قدسی شده از عشق" (روح القدس) هم دم می گردد.
به عقل قدسی مینگرد " فاعل عشق کامل" را می شناسد.
به خود مینگرد " کمال فاعل عشق" را می شناسد.
به عشق مینگرد فعل ملکوتی را می شناسد.
به ملکوت مینگرد حی و باقی را می شناسد .می خواهد ملک را از ملکوت خبر دهد . ملک را ملکوت میبیند. و ملکوت را ملک.که دمی از یکدیگر غافل نیستند.
دمادم ملکوت در ملک متجلی می گردد.این خود و آن خداوند در آغوش همدیگر همنفس هستند.و شراب طهور عشق و آگاهی می نوشند و می نوشانند.
در دم خود را آگاهی و کلمه می یابد. خود را سبک بال و بی تعین می یابد. تکوین نیستی را میشناسد . که ملک و ملکوت را شناخته است (یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ).
ملک و ملکوت را متصل می بیند . واصل را می شناسد. که نور را شنا خته است .
به نور مینگرد . تجلی نور را می شناسد .
به تجلی نور می نگرد. متجلی را می شناسد.
به متجلی مینگرد . هست را میشناسد.
هست را مینگرد .هست شدگی را میشناسد. " کن فیکون" را شنا خته است.
آگاهی تکوین یافته است.
آگاهی را مینگرد . خود را از او و او را در خود می بیند و خدا را می شناسد. و " فقد عرف ربه" تکوین یافته است
همه این دیدن ها و شناختن ها شهودی و یقینی است. عقل راضی و خوشنود و مطمئن است.در شهادت به آنچه تکوین یافته است تردیدی ندارد.تسلیم و مسلمان شده است.حق الیقین را شهادت میدهد.
عقل دیگر دنبال حواس نیست .حواس دنبال او یند. تا پیغام روح القدس را از سوی خداوند عشق دریافت کنند.که همان حقیقت مکتوب است. کتاب جامع و مکنون است.که" یحول بین المرء و قلبه " .
آری تو تجلی خداوند در ملک و ملکوت هستی.تو تجلی عشق و آگاهی هستی.
تنها فعل حقیقی تو و تنها حقیقت فعلی تو عشق ورزی است.
تنها ادعای حقیقی که تو میتوانی از توجه ات به حق و حقیقت داشته باشی فاعلیت آگاهانه تو در عشق ورزی است و لا غیر.
تنها ایمان عملی تو و تنها عمل ایمانی تو عشق ورزی است و لاغیر.
هر عملی دیگر که فاعل آن باشی فعلی بیهوده ، شیطانی و لهو و لعب و شهوت رانی است.
فعل غیر ایمانی و غیر عاشقانه که در صراط مستقیم عشق نباشد. تو را از نعمت شناخت عشق و آگاهی از خود و خداوندگار هستی بخش و تکوین " یخرجهم من الظلمات الی النور " باز می دارد. مگر فعلیتی که " بسم الله الرحمن و الرحیم " بوده و قابل الرحمن و فاعل الرحیم باشد . و فاعلیت عشق را شهادت دهد.
برای شناخت خود ، صفات خود را بشناسید. آنها را نام گذاری کنید. سپس به آنها وارد شوید . آنها را از خود بزدایید. بدانید آنها چونان شیاطینی انسی و جنی شما را به فرمان خود گرفته اند.خود را از اندوه اسارت در آنها برهانید.
آنها با عنایت شما بر شما وارد شده اند. عنایت خود را از آنها برگردانید. هر صفتی که شما را ترک کند ، نور و آگاهی آن در شما تکوین می یابد.
بیایید رهبران ملک خود را از میان مردمانی انتخاب کنیم . که سرمایه ملک را برای ترویج آزادی و آزادگی و فراهم آوردن زمینه و بستر مناسب برای دوستی ، محبت ، عشق ورزی و آگاه سازی مردمانشان مدیریت می کنند. حکومتشان را در پناه مروت با دوستان و مدارا با دشمنان پایه گذاری می کنند. در سیاست های ذاخلی و خارجی، منطقه ای و جهانی و در تمام زمینه های اقتصاد، فرهنگ ، علم ، فن ، امنیت ، بهداشت ، سلامت، دین ، مذهب و اخلاق در اندیشه جذب دشمنان و رفع اختلافات و بپا کردن جهانی بدون خشونت هستند. نه دفع ذشمنان و تشدید اختلافات ،جهان گشایی و ایجاد خشونتی به پهنای جهان .
بدانید در صورت قصور در انتخاب رهبران اصلح ، عدالت طلب و دوستدار مردمان، به نسل خود و نسلهای بعد از خود مدیون خواهید بود. که کار ملک به عدل و کار مردمان به عشق و مهر بانی راست شود و لاغیر.
کسی را انتخاب کنید که فریاد " یا محبوب " سر دهد که فر یاد همه انبیا بود . نه " یا موسا" ، " یا مسیح " و نه " یا محمد" که هیچ پیامبری چنین نکرده است و چنین نخواسته است.
موسی و عیسی و احمد را بنه
هی نکن خود را تو بر ایشان کنه
او تو را از بت پرستی منع کرد کی تو را بر خود پرستی جمع کرد
هان "خود" آنها خود ملکی نبود جملگی " خود" های ما را می نمود
اگر آمادگی ندارید . باعث زحمت خود و رنج دیگران نشوید. دست از شیطنت بردارید. دعوی دین ، اخلاق و عدالت نکنید .باشد که افا ضه ای از عشق بر شما وارد شود. و شما را یار و همدم گردد.
آنکه دلم را ربود
دلبر جانانه بود
قلب و دلم را، گشود
ساقی میخانه بود
عشق، بجانم سرود
لیلی مستانه بود
شور دلم را فزود
آتش خمخانه بود
دلبر جانانه، من
سا قی میخانه، من
لیلی مستانه، من
آتش وخمخانه ، من
من به افق سر زدم
هم، ز افق پر زدم
چشم چو بر هم زدم
بال بر آتش زدم
بی سر و بی تن شدم
شاهد و ایمن شدم
عشق زده بر تنم
بی هش و بی من شدم
روز ازل آمدم
علقه و بی من بدم
روز ابد میروم
علقه و عنقا روم
من نه به خود آمدم
هم نه به خود می روم
نا مده من بوده ام
سوی خود م میروم
عشق مرا یار شد
گنجه اسرار شد
یک نفس اندر دلم
بارش انوار شد
نور ز قلبم جهید
خاموشی از تن پرید
عقل چو خود را بدید
عشق شد اندر مزید
من، دلم و د لبرم
قائد و هم رهبرم
ساقی ام و کوثرم
باده و هم سا غرم
رند و خراباتی ام
مستم و هم ساقی ام
فانی ام و باقی ام
با خبر از مافی ام
آنچه ندانی منم
لای زمانی زنم
نور به جان می تنم
قاف مکانی منم
من خبر از جان دهم
هم می و هم نان دهم
مژده ز ر حمان دهم
کفر به ایمان دهم
عقل ز "لا"، پاره کن
غم ز "الا"، چاره کن
یک نفس، اندر دلت
"هوی" بزن، ناله کن
"هوی"، تو را یار شد
ناله تو را "نای" شد
نای تو قلبت بدید
عشق، تو را "های" شد
"های" به لبها رسید
لب ،ز لبت وا رهید
عشق، انالحق زدو
عشق، به دفتر رسید
عشق، ز دفتر ببر
مشق نکن، خط نبر
قلب و دلت چاره کن
بر سر کافر، مپر
دین تو و، کفر او
این همه" من من" نکن
گر تو بحق، حق شدی
هوی بزن، ناله کن
"هوی" تو را، یار شد
ناله، تو را" نای" شد
نای تو، قلبت بدید
عشق، تو را "های" شد
"های"، به لبها رسید
لب زلبت ، وا رهید
عشق، انالحق زدو
قصه، به آخر رسید
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Rroshanaa.mihanblog.com
(بوسه از رویش بچیدم)
باز آمد ،
آن بهاران
ناله بلبل شنیدم
دشت وصحرا،
پر ز گل شد
ساقی و ساغر بدیدم
های و هوی دل شنیدم
سوی یارم
پر کشیدم
دل به دلدارم بدادم
بوسه از رویش بچیدم
خاموشی
بر لب زدم من
چنگ بر زلفش کشیدم
بوسه بر لبها زدم من
چشم در چشمش تنیدم
دست بر دستش نهادم
خنده های اشک دیدم
باده شد ،آن خنده هایش
در هوای دل پریدم
حالیا ، مستانه گشتم
قفل دل را من بریدم
بال و پر،
ازهم گسستم
سوی جانان
پر کشیدم
سربه دامانش نهادم
گرمی اش،
ازجان خریدم
قامتش را
بوسه دادم
جام مهرش
سر کشیدم
مهر او ،
محراب من شد
"اقرء بسم رب" شنیدم
نور او،
انوار من شد
روشنا گشتم،
پریدم
شمس این عالم شدم من
بر مهستان
سر کشیدم
ذره ای بی حد شدم من
لا الا "هو" را بدیدم
"لا"ی او
"الا"ی من شد
در "الا "
هو را بدیدم
"هو"ی او
"یحیا"ی من شد
جام وحیانی چشیدم
موسی و عیسا
شدم، من
آن چلیپا را خریدم
مهدی و معنا
شدم من
لوح پنهانی
رسیدم
در "الف"
با" لام و میمم
انک
"یا " "سین"
شنیدم
هوی او
"حا " "میم" من شد
والذی انزل بدیدم
صیحه بر تن در کشیدم
"صاد" ذی ذکر، آ فریدم
صور ،در " را"یم دمیدم
طا و سین و میم ، چیدم
تلک، آیات خدا شد
"طا" و" ها" از دم بریدم
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
rroshanaa.mihanblog.com
rroshanaa.persianblog.com
جمهوری اسلامی
که نتواند جمهوری ایرانی باشد.
نه جمهوری است
نه اسلامی است و
نه ایرانی است.
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
آنان که رضای مردمانند...
آزاده و نرم و مهربانند...
در دولت خسروان و نیکان...
شاه اند و حریف و نکته دانند .(روشنا)
پرواز ملکوتی فقیه صادق و آزاده و مجاهد راه جق آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را به حسرت می نشینیم
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
من از ملکوت آمده ام .
معنا در روشنا ست.
"حم.عسق " را پیامبرم
.معنا را به بحق نفس خواهید کشید.
امروز -1-1-2010 – امر رب رضی بحق تکوین یافت.
10313 نام در زمین و آسمان خود را روشنا بینند. و صالح دین گردند.
به اذن رب رضی بخوانید و بشمارید خود را ، پس بحق راضی گردید