(سجده بر دست و لبانت)
جام می پر کن
که خواهم
در دلم غوغا کنم
جلوه ای از روی ماهت،
در دلم مینا کنم
قطره از باران عشقت
در دلم دریا کنم
باده از عشقت بنوشم
عقل ها پران کنم
گرمی آغوش مهرت
لطف بی پایان کنم
سجده بر دست و لبانت،
سجده بر جانان کنم
تکیه بر آن شانه هایت،
قهراز این غمها کنم
گردشی با روح و جانت
در دلم سودا کنم
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
rroshanaa.mihanblog.com rroshanaa.persianblog.com rroshanaa.blogfa.com rroshanaa.iranblog.com rroshanaa.parsiblog.com rroshanaa.wordpress.com |
(ای عاشقان شادی کنید)
ای عاشقان، ای عاشقان
فصل مـی و میـخانه شد
ای عارفان، ای عارفان
این خانقه، بتخانه شد
خورشید رویش بردمید
عقل از سرم، پروانه شد
چشمش به چشم من جهید
قلب و دلم، مستانه شد
ای عاقلان، ای عاقلان
علم با عمل ، بیگانه شد
ای زاهدان، ای زاهدان
زهد و ریا، از خانه شد
آتشکده روشن کنید
دیر مغان، ویرانه شد
آتش به جان و تن زنید
پیر مغان، در خانه شد
شیرین عذارم سر رسید
|
آن آشنا، بیگانه شد
مهر از افق، سر بر کشید
ویرانه ها، سامانه شد
آن دانه ها بر ریشه شد
|
این میوه ها، بر شانه شد
در آسمان، مهرش دمید
فرش زمین ، جانانه شد
ای بلبلان ، مستی کنید
گل بوته ها، گلخانه شد
پروانه ها، بازی کنید
شمع رخش ، پروانه شد
ای باده ها ، ای جامها
میخانه ها، پر شانه شد
مطرب بزن، ساز و نوا
کاین مه لقا، فرزانه شد
ای عاشقان ، شادی کنید
مهر و وفا، پیمانه شد
پیمانه ها، برسر کشید
ساقی، مه جانانه شد
ناصر طاهری بشرویه..روشنا
rroshanaa.mihanblog.com rroshanaa.persianblog.com rroshanaa.blogfa.com rroshanaa.iranblog.com rroshanaa.parsiblog.com rroshanaa.wordpress.com |
(فرزانه شدیم)
بوی عشق آمد و شور آمد ه
جانانه شدیم
نور عشق آمد ه ما شاهد و
فرزانه شدیم
ما ز بت خانه گذشتیم
به میخانه شدیم
همه بت ها بشکستیم
که فرزانه شدیم
به خدا باده وهم ساغر و
پیمانه شدیم
مست و رندانه وهوشیار
که فرزانه شدیم
تن و این جامه گسستیم
چو دیوانه شدیم
پیش چشم همگان کافر و
فرزانه شدیم
ما نه عقلیم و نه مغزیم
که فرزانه شدیم
نه سر و سینه نه شستیم
که فرزانه شدیم
ما زبالا و نه پستیم
که فرزانه شدیم
ز پر و بال گذشتیم
که فرزانه شدیم
ما همه مست الستیم
که فرزانه شدیم
ز ازل بو ده و هستیم
که فرزانه شدبم
ما همه بی سر و دستیم
که فرزانه شدیم
با پر و بال نشستیم
که فرزانه شدیم
ما همه عاشق هستیم
که فرزانه شدیم
عاقل و عاشق ومستیم
که فرزانه شدیم
ما سمیعیم وبصیریم
که فرزانه شدیم
آگه از خاک و اثیریم
که فرزانه شدیم
ما کلیمیم و مسیح ایم
که فرزانه شدیم
هم نبی ایم و وصی ایم
که فرزانه شدیم
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
(شراب عشق، سلام عشق)
حجره نشین خاک و خون
خیمه زد و شراب داد
سر ز حجاب در کشید
روی تو راسلام داد
هر که سلام بر تو کرد
غنچه شدو، شکوفه شد
هر که ز تو شکوفه شد
بوی گل وبهار داد
چشم و دلش ، پر آب شد
مهر تواش،مراد شد
قامت خود، اقامه کرد
سوی" رخ "ات، نماز داد
عاشق تو، گلاب شد
هم می و ، هم شراب شد
همدم هر پیاله شد
هستی خود، بر آب داد
مست می و شراب بود
سیل شراب چشم تو
قلب و دلم برآب داد
جام طهور من رسید
جامه و تن ز من خرید
روشنکی ،چو قرص ماه
روح مرا ،شراب داد
چشم و دلم، بهانه کرد
خلوت شب،ترانه کرد
روشنکم، به چشم و دل
قطره ای" اشک ناب" داد
اشک ، ز چشم من چکید
قاصدک دلم ، بدید
خنده ای، بر لبم جهید
"عشق " ، مرا سلام داد
ناصر طاهری بشرویه.......روشنا
rroshanaa.mihanblog.com rroshanaa.persianblog.com rroshanaa.blogfa.com rroshanaa.iranblog.com rroshanaa.parsiblog.com rroshanaa.wordpress.com |
(مستی می شیشه بشکست)
ماه من، در آسمان ها
خنده بر رخسار دارد
قرص روی ماه او،
برجان من تیمار دارد
تاب گیسوی بلندش ،
دست بر انوار دارد
اختران، بر گیسوانش
با دلم گفتار دارد
خامشی در گیسوانش
خاکیان خمار دارد
جلوه بازیهای او در آب
دل هوشیار دارد
خنده های بر لبش،گویی
خبر از یار دارد
مرغ دل داند که امشب
سوی او پرواز دارد
یار من بس دلنواز است
مهر او بازار دارد
آن کبوتر های عشقش
نامه در منقار دارد
نامه های او برایم
مژده دیدار دارد
ساقی میخانه دل
خمره ای دربار دارد
بار گاه دل چو بینی
یوسفی غمخوار دارد
آسمان کلبه دل
ساقی سیار دارد
ساغر شب، باده ریزان
انس و جن عیاردارد
آن کمان ابروی مستم
شیشه اسرار دارد
مستی می شیشه بشکست
بارش انوار دارد
نر گست مستانه بشکن
قلب من ا فطار دارد
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
rroshanaa.mihanblog.com rroshanaa.persianblog.com rroshanaa.blogfa.com rroshanaa.iranblog.com rroshanaa.parsiblog.com rroshanaa.wordpress.com |
عاشق روی تو هستیم، بدیدیم تو را
ما ز کوی تو
گذ شتیم، بدیدیم تو را
کوی عشق تو
بگشتیم، بدیدیم تو را
لب جوی تو
نشستیم ، بدیدیم تو را
چشم از چشم
نبستیم، بدیدیم تو را
ساقی و باده
پرستیم ، بدیدیم تو را
ساغر و باده
به دستیم، بدیدیم تو را
شیشه عمر ،
شکستیم ، بدیدیم تو را
غول آن شیشه
به شستیم، بدیدیم تو را
به سرا پرده
رسیدیم ، بدیدیم تو را
پرده ها را
بکشیدیم ، بدیدیم تو را
خبر از کوت
شنیدیم ، بدیدیم تو را
چشم و ابروت
کشیدیم ، بدیدیم تو را
ما به مقصود
رسیدیم ، بدیدیم تو را
روز موعود
بدیدیم ، بدیدیم تو را
کل این قصه
شنیدیم ، بدیدیم تو را
بجز از عشق
ندیدیم ، بدیدیم تو را
ما نه هوشیم و
نه مستیم ، بدیدیم تو را
عاشق روی تو
هستیم ، بدیدیم تو را
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
( مگر لعبده باز است)
هر ذره در این عالم هستی
به نماز است
چون نیک بر آن بنگری
او اهل نیاز است
آن آب در این خاک
تو گویی به حجاز است
وین خاک چو درآب رود
سلسله ساز است
آن باد در این خاک
بسی بادیه ساز است
وین خاک درآن باد
به امید فراز است
آن آب چو با باد رود
آینه ساز است
این باد چو بر آب زند
شعبده باز است
این هرسه بر آتش چو زند
شعله نواز است
آ ن شعله فرو ریخته
در سوز و گداز است
خورشید فلک در گرو
گلشن راز است
این قصه همانا
سخن اهل مجاز است
هر گل که در این باغ بروید
به نماز است
بوییدن گل قاصدک
شور و نیاز است
چون شعله نیامد به زمین
زعرش الهی
کس شعله نیفروخت
مگر لعبده باز است
ناصر طاهری بشرویه....روشنا
(حساب عشق آسان شد)
بهاران شد گلستان شد
زمین و آسمان جان شد
رخ جانان نمایان شد
می و ساقی به فرمان شد
"حساب عشق آسان شد"
زمهرش، ماه تابان شد
صبا بر عهد و پیمان شد
نسیم مشک خیزان شد
دل غمدیده شادان شد
"حساب عشق، آسان شد"
بهاران گل سواران شد
گلی در خاک بویان شد
گلی در آب رویان شد
نفسها عطر باران شد
"حساب عشق آسان شد"
زمهرش ذره پران شد
شط و دریا به باران شد
کجا جان تو پنهان شد
چو حوران شدبه نوران شد
"حساب عشق آسان شد"
کنون پیمانه ها خوان شد
به ساقی، باده دربان شد
جفا رفت و، وفا نان شد
دلم بر عشق، مهمان شد
"حساب عشق آسان شد"
دگر غم ها بپایان شد
گنا ه و کفر، ایمان شد
شراب عشق جوشان شد
سراب جن و شیطان شد
"حساب عشق آسان شد"
سبا، ملک سلیمان شد
عصا و مار یک جان شد
محمد از مسیحان شد
مسیحی هم مسلمان شد
"حساب عشق آسان شد"
غم رفتن به پایان شد
نبود و بود یکسان شد
کمین عشق ایمان شد
جهنم باغ رضوان شد
"حساب عشق آسان شد"
سیاهی نور پنهان شد
ز نورت عشق ایمان شد
به عشقت عقل چوپان شد
که شیطان هم مسلمان شد
"حساب عشق آسان شد"
مرا انس تو انسان شد
سر کوی تو میدان شد
می عشق تو جوشان شد
وجودم عشق باران شد
"حساب عشق آسان شد"
"هو الله" عین انسان شد
زبان مرغ و شیران شد
تو گویی او سلیمان شد
کلام عشق میزان شد
" حساب عشق آسان شد"
زهی این عشق جانان شد
زهی این عشق ایمان شد
زهی این عشق قرآن شد
محمد "عیسی"ی جان شد
"حساب عشق آسان شد"
ناصر طاهری بشرویه.....روشنا
پیام آور عشق و آگاهی
Rroshanaa.persianblog.ir
Rroshanaa.mihanblog.com
Nasertaheriboshrouyeh.iranblog.com
من مسیح هستم . آمده ام به قامت عطرگل محمدی
بنام پدر، پسر، روح القدس : لوح ،کلمه، کتاب را پیامبرم
خود را بشناس ،خدا را شناخته ای
خود را نمی شناسی مگر عیسای وجودت را بر صلیب تنت ملا قات کنی
عیسای خود را بر صلیب نمی بینی مگر بکمک افاضه عشق عیسای قبل از صلیب را ببینی
عیسای قبل از صلیب را نمی بینی مگر عیسای طفو لیت خودت(پسر) را ببینی و با تو سخن گوید
عیسای متولد شده ((پسر)) را نمیبینی مگر روح القدس وجودت (روح القدس- عقل محض-عقل قدسی و پاک شده از عادات جنی و انسی)، بر تو ظاهر شود
((روح القدس))، ظاهر نمیشود ، مگر معشوق و محبوب باقی ،این "مریم عشق" وجودت تکوین یابد
مریم عشق را ملاقات(تکوینی) نمی کنی ،مگر وارد وادی مقدس عشق شوی.
وارد وادی عشق نمی شوی ،مگر خود عشق ((پدر)) شوی
خود" عشق "نمی شوی ،مگر ترک غیر عشق کنی
ترک "غیر عشق" نمی کنی، مگر انشاء الله ،یک دم و یک نفس ، به مدد عشق از عالم ملک منصرف شوی، و قوای خود را منصرف از ملک ملاقات کنی ، جلوه "معشوق درون" را ببینی ، دل و دلبر یکی گردد و هوای دل ( همان یک دم، یک نفس) را که بین تو و قلب صنوبری ات میگردد ، ملاقات کنی.
اگر این حالت در تو تکوین یابد ، پدر ، پسر و روح القدس را ملاقات کرده ای که هرسه خودت هستی و اینجا خود را شناخته ای، که خدا را شناخته ای.(در ادامه بیان شده است)
********************
رایحه گل، واقعیتی از گل است، که خارج از زمان و مکان و هویت ملکی گل در افق و عرشی بالاتر و در هویتی و حالتی همه مکانی وهمه زمانی و تنها به مدد دم و نفس ادراک قلبی می گردد. تنها هویتی را که گل در خارج از خود میتواند ملاقات کند و خود اوست، عطر و رایحه گل است .
گل میوه تکوین است ،کاستی های همراه گل هم ماهیتی تکوینی دارد، از جمله فساد پذیری گل امریست تکوینی. خداوندگار گل باقی و فساد نا پذیر است . اودر گل به امر" کن فیکون" مشغول است. لحظه ای از آن غافل نیست ،در آن جاریست.در گل متجسم و متشخص میشود. در یک گل زرد است در گلی دیگر سرخ ، ودر گلی دیگر به رنگی دیگر.
نیز چنین است برای یک سیب. در یک سیب ترش، در سیبی دیگر شیرین ،در یک سیب لطیف و آبدار و در دیگری خشک و زمخت، در سیبی معطر در دیگر سیب نا معطر. همه این ها احوال تکوینی سیب و از امور خداوندگار سیب و از جانب او وحی و تکوین می یابند. رایحه در سیب است، سیبی که میتواند بطور تکوینی، زرد ، سبز یا سرخ باشد . زشت یا زیبا باشد. تو نیز به عشق و آگاهی معطر میگردی ودر لا مکان و لازمان منتشر میگردی
آری، وحی عطر و رایحه محمد است ، امر تکوینی است و قرآن کتاب وحی و کتاب تکوین محمد است که محمد بشریست از جنس تو پس ، قرآن کتاب تکوین تو نیز هست .لوح مکنون و محفوظ در توست. این وحی را تو در درون خود نیزشهادت میدهی و تو نیز ایمان می آوری و تکوینا به خود ندا میدهی: بخوان بنام آنکه بر تو وحی نمود و تو به او حی شدی.
عطر خوش سیب ندای سیب کامل است سیبی که بر صراط مستقیم "صراط الذین انعمت علیهم" تکوین یافته است. همه از آن نعمت عطر آگین استقبال میکنند و به آ ن ایمان می آورند و به واسطه آن رایحه خوش نیز خود سیب را با همه کاستی های صورت بندی شده اش میپذیرند ، لیکن سیبی را که بوی گند ناخوش ضلالت و فساد بر آن وارد شده کسی استقبال نمی کند .در حالی که رایحه و گند هردو امر تکوینی سیب اند یکی صورت کمالیه و دیگری صورت ضلالیه را متجلی نموده است .
***********************
*
آری ، خود را بشناس ،خدا را شناخته ای
خود را نمی شناسی مگر عیسای وجودت را بر صلیب تنت ملا قات کنی
عیسای خود را بر صلیب نمی بینی مگر بکمک افاضه عشق عیسای قبل از صلیب را ببینی
عیسای قبل از صلیب را نمی بینی مگر عیسای طفو لیت خودت(پسر) را ببینی و با تو سخن گوید
عیسای متولد شده ((پسر)) را نمیبینی مگر روح القدس وجودت (روح القدس-عقل محض-عقل قدسی و پاک شده از عادات جنی و انسی)، بر تو ظاهر شود
((روح القدس))، ظاهر نمیشود ، مگر معشوق و محبوب باقی ،این "مریم عشق" وجودت تکوین یابد
مریم عشق را ملاقات(تکوینی) نمی کنی ،مگر وارد وادی مقدس عشق شوی.
وارد وادی عشق نمی شوی ،مگر خود عشق ((پدر)) شوی
خود" عشق "نمی شوی ،مگر ترک غیر عشق کنی
ترک "غیر عشق" نمی کنی، مگر انشاء الله ،یک دم و یک نفس ، به مدد عشق از عالم ملک منصرف شوی، و قوای خود را منصرف از ملک ملاقات کنی ، جلوه "معشوق درون" را ببینی ، دل و دلبر یکی گردد و هوای دل ( همان یک دم، یک نفس) را که بین تو و قلب صنوبری ات میگردد ، ملاقات کنی.
اگر این حالت در تو تکوین یابد ، پدر ، پسر و روح القدس را ملاقات کرده ای که هرسه خودت هستی و اینجا خود را شناخته ای، که خدا را شناخته ای.
ناصر طاهری بشرویه.....روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
rroshanaa.persianblog.ir
rroshanaa.mihanblog.com
nasertaheriboshrouyeh.iranblog.com