از عدم آرم شراب عشق را
***
مست مستم ساقیا ,*
پیمانه کو*
آن شراب دلبر و مستانه,*
کو
مست مستم ساقیا,*
جامی دگر*
تا بمانم مطرب و فرزانه ,*
کو
*من در این سر ,
مستم و دیوانه ام
*اندراین بر ,
زعاقلان بیگانه ام*
بلبلم,
*صاحب دلم , فرزانه ام
شعله ام , شمعم, *
گلم, پروانه ام*
عاشقم بر*
عشق این دیوانه ها*
شاهدم بر*
نور این فرزانه ها*
ساقی ام من*
بر در میخانه ها*
باقی ام بر *
*ساغر و پیمانه ها
عاقلان, *
دیوانه ها عاشق کش اند*
عاشقان را*
با دم عشق می کشند*
چون که عاشق کشته شد*
در دام عشق*
زان پس او را*
تا ثریا می کشند*
در ثریا*
عاشقان کی مرده اند*
عشق را با خود*
مصلا برده اند*
آن مصلی*
جز صلات عشق نیست*
جملگی در عشق*
آنجا زنده اند*
هر که در عشق زنده شد*
جانانه است*
عشق گشت و,*
دلبری فرزانه است.*
عاشق و معشوق ها*
عشق اند و بس*
عشق آغاز ی ست*
کو پایانه است*
عشق در پایانه ,*
مستی می کند*
عاشقان را*
غرق هستی میکند*
زان پس اندر موج هستی*
خویش را*
لخت و عریان, خود*
* دو دستی می کند
*لخت و عریان گشته
وانگه, نیست را*
روشنا *
در لام هستی می کند*
من عدن را*
دیده ام در روشنا*
عشق را عریان و*
لخت اش ربنا*
از عدم آرم*
شراب عشق را*
می فشانم
*در دهانی آشنا
بشکنید شیرین دهانان*
بشکنید*
عشق نوشید*
موج غم را بشکنید*
غصه هاتان*
قصه و افسانه است*
جام می گیرید و*
جامه بفکنید*
سوی عشق آیید*
در بزم عدم*
لخت و عریان*
عشق نوشید, دم به دم*
حوریان و آن غلامان
*در عدم
فارغ اند از
هست و نیس و*
بیش و کم*
فارغ از این نفخه ها*
حوری شوید*
فارغ از این لحظه ها*
نوری شوید*
فارغ از این*
عقل زنبوری و غم*
شاهد آن "لا" ی*
ذوالنوری شوید*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
24/9/91
Search rroshanaa on google
http://s1.picofile.com/file/8101990842/313_101.jpg
http://s5.picofile.com/file/8112361176/313_0101.jpg
"ماه رخم" مشتری ست،
بنده آگاه را
***
باده نشینان عشق،*
با دم روح القدس،*
، *بی نفس و صافی اند
*ذره آگاه را
عشق حریف می است،*
ساقی نای و نی است*
نی لبکان راوی اند،*
*شرحه در گاه را
مطرب عشق *
مست نیست*
خسته *
*از این دست نیست
رند هزار دست خوان*
نفخه آگاه را*
بی نفسم ،*
با نفس*
*بی هوسم،
با هوس*
*مست می و "مافی" ام،
ساقی آگاه را*
*راه من این راه نیست،
ماه من این ماه نیست،*
"ماه رخم" مشتری ست،*
بنده آگاه را*
*ماه من اندر "چه" است
یوسفم اندر ره است،*
در "چه تاریک" بین*
قطره آگاه را*
باده عشق ،*
پست نیست،*
خورده در این *
هست نیست،*
* ساقی کوثر بدان
ساقی همراه را*
*چشم، تو بر هم بنه
راه بزن یک تنه،*
*در دل ظلمت بجو
مشتری و ماه را*
*دلو بکن در" چه" ات
آب بجو از "مه" ات*
*در مه و خورشید بین
زهره آگاه را*
*آب بزن بر "تن" ات
خواب بزن از "من" ات،*
*ماه رخی پیش توست
هر گه و بیگاه را*
مطرب جان *
*مست نیست
غافل از این*
*هست نیست
باده خور و خنده کن*
مطرب آگاه را*
*زاهد و ترسا ول است
شاهد و یحیا دل است،*
قبله جان گیر و بس،*
باقی این راه را*
*دلبر تو در دل است
"ماه رخ" ات منزل است*
تنگ در آغوش گیر*
شاهد درگاه را*
*قبله تو آشنا ست
در دل تو روشناست،*
*سجده کن و بوسه زن
قبله آگاه را.*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
11/9/91*
http://s2.picofile.com/file/7657091505/9999.jpg
http://s3.picofile.com/file/7573183866/wineok.jpg
http://s3.picofile.com/file/7573182361/love_wine.jpg
http://s4.picofile.com/file/8101788318/313_99.jpg
http://s5.picofile.com/file/8106680192/new2014.jpg
http://s5.picofile.com/file/8112057192/313_099.jpg
بر زمین و آسمانم
عشق می بارد ، زهی
***
خواهم آن لیلی وشم را
تا که مد هوشم کند
از لبانش عشق نوشم
گرم و خود جوشم کند
چشم در چشمش بگیرم
عشق در هوشم کند
های و هوی دل بگیرد
مهر خود نوشم کند
من ندانستم که عشق
از چشم آمد یا زگوش
نیک دانستم که آمد
چشم و هم گوشم کند
جام می در دست نگرفتم
دلم پیمانه شد
ساقی جانانه آمد
دم به دم نوشم کند
روز و شب اندیشه می کردم
که نیکم یا که بد
عشق آمد تا ابد
زاندیشه خاموشم کند
سالها با عقل می کاویدم
اندر فرش وعرش
عشق عرش من شدو
بر فرش منقوشم کند
بر زمین و آسمانم
عشق می بارد، زهی
من که عریان گشتمی
خود عشق تن پوشم کند
عاشقان هوشیار باشید
عشق بر در می زند
من که دامانش گرفتم
جامه بر دوشم کند
من در آغو شش گرفتم
او در آغو شم گرفت
همنفس با عشق گشتم
هوش و مدهوشم کند
یک نفس با عشق
خلوت کردمی روز ازل
آن نفس در سینه
می گردد در آغوشم کند
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
rroshanaa@gmail.com
http://s3.picofile.com/file/7447430856/110407.jpg
http://s1.picofile.com/file/7963791284/313_47.jpg
http://s4.picofile.com/file/7963989779/313_047.jpg
http://s5.picofile.com/file/8112125418/313_0047.jpg
نه به کعبه قبله دارد،
نه به سجده ناله بارد
***
بخدا قسم رفیقان،
که خدای هر دو عالم
نه غذا و توشه خواهد،
نه اسیر مایه باشد
نه به کعبه قبله دارد،
نه به سجده ناله بارد
نه به خواب اندر آید،
نه به سر فسانه باشد
به کدام واژه گویم،
که عزیز هر دو عالم
نه دلی شکسته خواهد،
نه پی بهانه باشد
نه به طاعت شریعت،
نه به ساعت طریقت
نه به پای جا نماز و ،
نه به بند و دانه باشد
به کدام طعنه گویم،
که طبیب جسم و جانم
سر بی گمانه باشد ،
دم عاشقانه باشد
پدر زمانه عشق و،
پسر زمانه عشق است
به خدا که روح قدسی،
دم قدسیانه باشد
به سرور و شور هستی،
که سرور جاودانم
من بی گمانه باشد،
من جاودانه باشد
تو گمان ز سر جدا کن،
تو کمان غم رها کن
که به چشم دل ببینی
که تو را خزانه باشد
سر آن خزانه عشق و
ته آن خزانه عشق است
که کلید این خزانه،
سری عاشقانه باشد
تو به عشق آی و پر زن،
به سرای عشق در زن
که به چشم خود ببینی،
که درش بهانه باشد
به شراب عشق سوگند،
که سرای عشق باز است
غم عاشقان بیدل،
غم جاهلانه باشد
بخدا قسم بهایی،
در بسته ای نباشد
در بسته نا امیدیست ،
نه دری که باز باشد
ز وجود بی نیازش،
نکند طلب فقیری
که ز شوق بی نیازی،
به درش نیاز باشد.
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
28/7/91
http://s1.picofile.com/file/7534674515/94.jpg
http://s2.picofile.com/file/8101135600/313_94.jpg
http://s4.picofile.com/file/8101136184/313_094.jpg
http://s5.picofile.com/file/8111908726/313_0094.jpg
ای عشق من، ای حورمن
ای شربت انگورمن
****
ای ماه من ،ای ماه من،*
ای ماه اندر چاه من*
ای راه من ،ای راه من،*
ای همره و همراه من*
ای جاه من، ای جاه من*
ای جاه خوش درگاه من*
ای گاه من ،ای گاه من ،*
ای قبله آگاه من*
ماهم تویی، راهم تویی*
خورشید همراهم تویی*
جاهم تویی، گاهم تویی*
جبریل آگاهم تویی*
ای طور من ،ای صور من*
ای دولت منصور من*
ای مهر من ،ای نور من*
ای ساقی پرنور من*
ای عشق من، ای حور من*
ای شربت انگور من*
ای سور من، ای شور من*
ای کاتب و منشور من*
شورم تویی، سورم تویی*
منصور و میسورم تویی*
حورم تویی ،نورم تویی*
دستار و زنورم تویی*
ای دام من ، ای رام من*
ای ساقی هر شام من*
ای لام من، ای کام من*
ای مطرب خوش نام من*
ای جان من، ای جان من*
ای جان و ای جانان من*
ای نان من ،ای خوان من*
ای دانه و انبان من*
روحم تویی، جانم تویی*
انجیل و فرمانم تویی*
نانم تویی، دانم تویی*
مرغ سلیمانم تویی*
جانان من ، سلمان من*
ای لوح ده فرمان من*
ای عشق من، فرقان من*
ای اوحی قرآن من*
"طاسین" من ، ای "میم" من*
ای چشمه تسنیم من*
ای "حا"ی من ای "میم" من*
ای قبله تسلیم من*
ای مهر من، ای دین من*
ای مرسل آیین من*
ای "یا"ی من، ای "سین" من*
ای روشنا ،"یا سین" من*
"یا" یم تویی، "سین "م تویی*
اطوار "سینین" م تویی*
مهرم تویی ، دینم تویی*
اسلام و آیینم تویی*
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
20/4/90
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7993243331/313_78.jpg
http://s5.picofile.com/file/8111804534/313_078.jpg
بخدا ،
من ، تو شدم
من زتو حاشا نکنم*
***
من ندانم که چه شد*
قسمت من بام تو شد*
خود ندانم که چرا*
شهرت من نام تو شد*
من که نی اهل خراباتم و*
نی مسجد و دیر*
زچه، سجاده من*
قبله به اندام تو شد*
بخدا، نرگس تو*
شمس دل افروز من است*
دیدن ماه رخت*
ذکر شب و روز من است*
جلوه قامت تو*
طلعه جانسوز من است*
شربت لعل لبت*
باده پیروز من است*
همه شب تا به سحر*
چشم ز هم وا نکنم*
پشت چشمم، نفسی*
با تو، من و ما نکنم*
همه کون و مکان *
از تو هویدا شده اند*
بخدا، جز مه تو*
مه رخی ، پیدا نکنم*
مه من، ای شه من*
ای "مه شاهنشه "من*
ره من، ای چه من *
ای" مه آهو وه" من*
بخدا، نور منی*
ماه منی، شاه منی*
بجز از شمس تو، من*
انوره پیدا نکنم*
همه هستی خود*
غرق وصال تو کنم*
بجز از وصلت تو ،*
هیچ تمنا نکنم*
همه تن،*
عشق منی*
روح منی ، جان منی*
بخدا ،*
من ، تو شدم*
من زتو حاشا نکنم*
شده ام همنفست،*
ای نفس تو،*
نفسم*
من به تو غایبم و*
عشق ، تمنا نکنم*
بخدا، دم شده ام*
دم شده ام ، دم شده ام*
آگه از انفسم و*
در خور آدم شده ام،*
بخدا، عشق منم ،*
صورمنم ، صیر منم،*
مرده ام ، زنده منم،*
صورت آدم شده ام،*
عدنم، در عدمم ،*
هم عدمم، هم بدنم*
بخدا واژه منم*
وحی مسلم شده ام*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
1/9/90
*search (rroshanaa) in google
http://s1.picofile.com/file/8100782434/313_91.jpg
http://s5.picofile.com/file/8111606992/313_091.jpg
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
***
چو نکه تنها شده ایم
قصد خطایی نکنیم
گر به خود در شکنیم
هیچ صدایی نکنیم
کنج خلو تگه دل رفته
پناهی گیریم
باده نوشیم دمی ،
هیچ ریایی نکنیم
چونکه مست از می دل گشته و
هوشیار شدیم
گوش وچشمی به دو صد
شاه و خدایی نکنیم
عشق نوشیم ز عشق و
غم دنیا نخوریم
بجز از مهر و وفا
هیچ جفایی نکنیم
به همه عا لم و آدم
خبر از عشق دهیم
یار دانست ، که ما
هیچ گناهی نکنیم
یادمان هست که گر
خاطرمان تنها شد
بجز از جام شراب تو
دوایی نکنیم
(یا(طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم))
ما که پروانه صفت
شاهد شمع تو شدیم
گر بسو زد پر ما
هیچ هواری نکنیم
همچو بلبل
ز گل روی تومستانه شدیم
گر زکوی تو رویم
نغمه سرایی نکنیم
شب ما روز شد و
شمع تو خاموش نشد
ما ز کویت نرویم
عمر تباهی نکنیم
ما ز شمع وگل روی تو
مسیحانه شدیم
گر که حکم تو صلیب ا ست
ابائی نکنیم
***
ناصر طاهری بشرویه....روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://s3.picofile.com/file/7976544622/313_55.jpg
http://s5.picofile.com/file/8111544942/313_055.jpg
عاشقان امشب کجایید
روشنا آمد، بیایید
*****
باز امشب، در هوایت*
*جامه ای روشن بپوشم
پا ،به ساحل ها گذارم*
دل ،به دریا ها فروشم*
باز امشب، پرده ها را*
از در و پیکر بگیرم*
*جملگی دروازه ها را
*با زر و زیور بپوشم
*باز امشب" پا به پای" ات
جام زرینی بچینم*
*سکه ریزم، زیر پایت
*فرش ایرانی بپوشم
*باز امشب، "سر سرای" ات
چلچراغانی بگیرم*
بامها و کوچه هارا*
*طاق نورانی بپوشم
*باز امشب، شمع و گلدان
بر سر راهت گذارم*
*بلبلان مستانه خوانند
*در "نی و نای" ام خروشم
باز امشب، ماه شب را*
از دل ظلمت بگیرم*
*پیش روی "ماه ماه" ات
*جامه ای کهتر بپوشم
باز امشب، از لبانت*
باده و ساغر بگیرم*
*چشم د ر چشمت گذارم
جرعه ای مهتر بنوشم*
باز امشب ،قدسیان را*
پرده های شرم گیرم*
در سرای "مریم عشق"*
جام وحیانی بنوشم*
باز امشب، حوریان را*
چتر گل از شاخه چینم*
جام گل بر سر گذارم*
عطر روحانی بنوشم*
*عاشقان،
امشب کجایید
روشنا آمد،
بیایید*
*جامهای عشق گیرید
*مطرب و ساقی،
*به هو شم
*****
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی*
27/4/90
Search rroshanaa on google.com
http://s4.picofile.com/file/7997756555/313_82.jpg
http://s5.picofile.com/file/8111262584/313_082.jpg
( افاضه عشق )...(دعوت الهی )...( دعا )
"کهیعص"
کن (ک) همانا:تکوین عدم به فاعل آگاهی وکلمه(ک)
تکوین دم (ه) و انفاس (ه) ربوبی و شدید القوا(ه)
همانا: تکوین امر
خذ الکتاب بقوه" در تو"
تکوین تو به اسم یحیا(ی)،
همانا: ملاقات تکوینی تو با
تجسم حی و باقی و
حال حق و یقینی خودت
تکوین تو به عقل حکیم(ع) ،
همانا: عقلی شاهد و ذاکر احوال و اطوار حی و یقینی همانا: احسن الحال خودت
تکوین صدری مشروح (ص) و
صبیا آگاه و ذی ذکر (ص)
در تو
همانا: تکوین امر
" و یحیا من حی عن بینه" و
اتیناه الحکم صبیاً"، "
همانا:
تجسم ایمان و یقین
و استجابت دعا
همانا: دعوت الهی
همانا: کن فیکون غیبی و ملکوتی
در تو
آری:
کن (ک) نزول کلمه آگاهی و امر حی کننده است ,
نفخه و قوه (ه) می شود
هوا میشود.(ه)
نفس (دم) و روح میشود(ه)
هدی(ه) می شود.
حی و یحیا(ی) می شود.
متجسم و یکون (ی) می شود
آری:
ندا و دعای تو تکویناً و
به یقین(ی)
مستجاب(حی) می شود.
آنگاه که صدا و ندای تو را غیر از ربک الحق ،
همانا:
غیر از نفس ات(دم ات-ه)
گوش و چشم دیگری نشنود و نبیند.
آری:
آنگاه که عشق را در خفی ذکر گویی،
رحمت ربک الحق،
همانا:
عشق،
را
کن (ک) میشوی.
آری:
امر ربک الحق را ، همانا:کن (ک) ، را
تکوین(ک) میشوی.
کلمه(ک) می شوی.
نفخه (ه) می شوی.
روح(قوه-ه) میشوی.
دم و نفس(ه) میشوی.
هو میشوی.
آری:
ه-(ها)
و
هدی(ه)
می شوی.
رب رضی و
ربک الحق
را
هدینا"(ه)"
میشوی
کلمه را مسح می شوی.
کلمه را مسیح می شوی.
مسیح را کلمه می شوی.
عقل را یقین(ی) می شوی.
آگاهی می شوی.
حی می شوی.
متجسم می شوی.
فیکون" آری: یکون (ی) میشوی."
عین را یقین (ی) می شوی.
قلب را یمین می شوی.
حق را امین می شوی.
" و یحیا من حی عن بینه" را
تکوین می یابی.
یحیا، میشوی(ی)
آری : کلمه را یحیا می شوی
آری:
ی(یا)
میشوی.
عقل و عین و قلب را،
سلیم و بصیر وحکیم می شوی.
نفس را یقین می شوی.
عقل حکیم (ع)، قدوس وروح الامین میشوی
روح القدس(عقل قدوس-ع) ،
همبستر و
همنفس عشق در جنین میشوی.
عیسا ی(ع) مرسلین می شوی.
کلمه عشق می شوی.
کلمه خدا می شوی.
انا اوحینا" می شوی."
آری:
عشق،را
حکیم و متکلم و آگاه می شوی.
عقل حکیم(عشق بالفعل) را(ع)
مقام رضا
میشوی.
آری:
صبیاً (ص)، صدر ی مشروح و ذی ذکر(ص) و
حکم را" اتینا" می شوی.
آری:
همه اسماء، صبیاً،
صدری (ص) ذی ذکر(ص) دارند.
همه اطفال،
کلمه و حکمی بر سر زبان(ص) دارند.
همه اطفال،
ص(صاد)
و القرآن ذی ذکر هستند.
آری:
تا طفل نشوی وارد ملکوت نمی شوی.
و این حقیقتی مکتوب است.
آری:
چون به
ک(کا) و ه(ها) و ی(یا) و ع(عین)و ص(صاد)،
تکوین یافتی.
خذ الکتاب بقوه" و" ا تیناه الحکم" را
" و یحیا من حی عن بینه" را
حی , وحی , و یحیا می شوی
برای نخستین بار به نام تکوینی یحیا متجسم می شوی
عشق و کلمه می شوی.
" ص و قرآن ذی ذکر" و
عقل قدوس و حکیم می شوی.
فعلیت عشق می شوی.
عشق و آگاهی می شوی.
صبیاً، از مرسلین می شوی.
وارث آل یعقوب و
رب رضی را یقین می شوی.
ربک الحق را سلام و
تسلیم حق الیقین می شوی.
"وحناناً من لدنٌا " را
تکویناً
احسان و متقین می شوی.
آری:
کهیعص ذکر رحمت ربک عبده زکریا اذ نادی ربه نداء خفیا.....""
"....یرثنی و یرث من ال یعقوب واجعله رب رضیا.."
"... اسمه یحیی من نجعل له من قبل سمیا...."
"...وحناناً من لدنٌا و …"
آری:
"خذ الکتاب بقوه و اتینا ه الحکم صبیاً " را
تکویناً،
متجسم می شوی.
آری:
این است ذکر و بیان تکوین تو
به:
کن و کلمه امر (ک)،
نفس و دم هدی(ه)،
تکوین تو به یحیا(ی)،
تکوین عقل حکیم- (ع)،
همانا:
تکوین تو به یحیا (ی) و عیسا(ع)،
که از بدو تولد،
صبیاً (ص) ، آگاه و
صدری ذی ذکر (ص) داری.
همه اسماء ، صبیاً، صدری(ص) ذی ذکر دارند.
قرآنی ذی ذکر هستند.
تکویناً،
کتابی مبین میشوند.
آری:
ک(کا)
کلمه خداوند است (ک).
کلمه امر است.
کن(ک)
روح و قوه هدی(ه) است،
فرود می آید(هوا-ه)
نفخه و دم (ه) میشود.
هدی می شود.(ه)
حی میشود.
پس متجسم و هست میشود،
آری:
"فیکون"
حی شونده را.
آری:
اسم یحیا(ی) را
به امر:
"خذ الکتاب"
و
با بینه محکم
به
" آتینا ه الحکم"
تکوین می شود.
این حکیم بالقوه،
همان عقل(ع) سلیم و عاشق بالفعل است.
که در مقاربت با مریم عشق (حم)
به آگاهی تکوین می یابد.و
عیسا که،
کلمه عشق است ،
کلمه خداست،
متولد میشود.
از ابتدای تولد سخن میگوید.
همانا:
عشق است که،
به آگاهی و کلمه تکوین یافته است.
عیسا( ع) است.
کلمه است.
صبیا قرآن ذی ذکر (ص) است.
آری:
"کهیعص"
امر خداوند است.
کن.
آری :
ک(کا).
فرود می آید.
روح ، نفس و قوه هدی(ه) می شود.
آری :
ه-(ها).
می شود.
پس ،
هست میشود . زنده میگردد. حی میشود
حی شونده.
همانا:
" من حی عن بینه"
همانا :
یحیا.
آری:
ی(یا)
همانا:
یقین(ی) به حق،
حق الیقین،
مقام حی و قیوم،
مقام یوقنون،
آری:
ی(یا)
فیکون" می شود."
این یقین،
( افاضه عشق )...(دعوت الهی )...( دعا )
"کهیعص"
کن (ک) همانا:تکوین عدم به فاعل آگاهی وکلمه(ک)
تکوین دم (ه) و انفاس (ه) ربوبی و شدید القوا(ه)
همانا: تکوین امر
خذ الکتاب بقوه" در تو"
تکوین تو به اسم یحیا(ی)،
همانا: ملاقات تکوینی تو با
تجسم حی و باقی و
حال حق و یقینی خودت
تکوین تو به عقل حکیم(ع) ،
همانا: عقلی شاهد و ذاکر احوال و اطوار حی و یقینی همانا: احسن الحال خودت
تکوین صدری مشروح (ص) و
صبیا آگاه و ذی ذکر (ص)
در تو
همانا: تکوین امر
" و یحیا من حی عن بینه" و
اتیناه الحکم صبیاً"، "
همانا:
تجسم ایمان و یقین
و استجابت دعا
همانا: دعوت الهی
همانا: کن فیکون غیبی و ملکوتی
در تو
آری:
کن (ک) نزول کلمه آگاهی و امر حی کننده است ,
نفخه و قوه (ه) می شود
هوا میشود.(ه)
نفس (دم) و روح میشود(ه)
هدی(ه) می شود.
حی و یحیا(ی) می شود.
متجسم و یکون (ی) می شود
آری:
ندا و دعای تو تکویناً و
به یقین(ی)
مستجاب(حی) می شود.
آنگاه که صدا و ندای تو را غیر از ربک الحق ،
همانا:
غیر از نفس ات(دم ات-ه)
گوش و چشم دیگری نشنود و نبیند.
آری:
آنگاه که عشق را در خفی ذکر گویی،
رحمت ربک الحق،
همانا:
عشق،
را
کن (ک) میشوی.
آری:
امر ربک الحق را ، همانا:کن (ک) ، را
تکوین(ک) میشوی.
کلمه(ک) می شوی.
نفخه (ه) می شوی.
روح(قوه-ه) میشوی.
دم و نفس(ه) میشوی.
هو میشوی.
آری:
ه-(ها)
و
هدی(ه)
می شوی.
رب رضی و
ربک الحق
را
هدینا"(ه)"
میشوی
کلمه را مسح می شوی.
کلمه را مسیح می شوی.
مسیح را کلمه می شوی.
عقل را یقین(ی) می شوی.
آگاهی می شوی.
حی می شوی.
متجسم می شوی.
فیکون" آری: یکون (ی) میشوی."
عین را یقین (ی) می شوی.
قلب را یمین می شوی.
حق را امین می شوی.
" و یحیا من حی عن بینه" را
تکوین می یابی.
یحیا، میشوی(ی)
آری : کلمه را یحیا می شوی
آری:
ی(یا)
میشوی.
عقل و عین و قلب را،
سلیم و بصیر وحکیم می شوی.
نفس را یقین می شوی.
عقل حکیم (ع)، قدوس وروح الامین میشوی
روح القدس(عقل قدوس-ع) ،
همبستر و
همنفس عشق در جنین میشوی.
عیسا ی(ع) مرسلین می شوی.
کلمه عشق می شوی.
کلمه خدا می شوی.
انا اوحینا" می شوی."
آری:
عشق،را
حکیم و متکلم و آگاه می شوی.
عقل حکیم(عشق بالفعل) را(ع)
مقام رضا
میشوی.
آری:
صبیاً (ص)، صدر ی مشروح و ذی ذکر(ص) و
حکم را" اتینا" می شوی.
آری:
همه اسماء، صبیاً،
صدری (ص) ذی ذکر(ص) دارند.
همه اطفال،
کلمه و حکمی بر سر زبان(ص) دارند.
همه اطفال،
ص(صاد)
و القرآن ذی ذکر هستند.
آری:
تا طفل نشوی وارد ملکوت نمی شوی.
و این حقیقتی مکتوب است.
آری:
چون به
ک(کا) و ه(ها) و ی(یا) و ع(عین)و ص(صاد)،
تکوین یافتی.
خذ الکتاب بقوه" و" ا تیناه الحکم" را
" و یحیا من حی عن بینه" را
حی , وحی , و یحیا می شوی
برای نخستین بار به نام تکوینی یحیا متجسم می شوی
عشق و کلمه می شوی.
" ص و قرآن ذی ذکر" و
عقل قدوس و حکیم می شوی.
فعلیت عشق می شوی.
عشق و آگاهی می شوی.
صبیاً، از مرسلین می شوی.
وارث آل یعقوب و
رب رضی را یقین می شوی.
ربک الحق را سلام و
تسلیم حق الیقین می شوی.
"وحناناً من لدنٌا " را
تکویناً
احسان و متقین می شوی.
آری:
کهیعص ذکر رحمت ربک عبده زکریا اذ نادی ربه نداء خفیا.....""
"....یرثنی و یرث من ال یعقوب واجعله رب رضیا.."
"... اسمه یحیی من نجعل له من قبل سمیا...."
"...وحناناً من لدنٌا و …"
آری:
"خذ الکتاب بقوه و اتینا ه الحکم صبیاً " را
تکویناً،
متجسم می شوی.
آری:
این است ذکر و بیان تکوین تو
به:
کن و کلمه امر (ک)،
نفس و دم هدی(ه)،
تکوین تو به یحیا(ی)،
تکوین عقل حکیم- (ع)،
همانا:
تکوین تو به یحیا (ی) و عیسا(ع)،
که از بدو تولد،
صبیاً (ص) ، آگاه و
صدری ذی ذکر (ص) داری.
همه اسماء ، صبیاً، صدری(ص) ذی ذکر دارند.
قرآنی ذی ذکر هستند.
تکویناً،
کتابی مبین میشوند.
آری:
ک(کا)
کلمه خداوند است (ک).
کلمه امر است.
کن(ک)
روح و قوه هدی(ه) است،
فرود می آید(هوا-ه)
نفخه و دم (ه) میشود.
هدی می شود.(ه)
حی میشود.
پس متجسم و هست میشود،
آری:
"فیکون"
حی شونده را.
آری:
اسم یحیا(ی) را
به امر:
"خذ الکتاب"
و
با بینه محکم
به
" آتینا ه الحکم"
تکوین می شود.
این حکیم بالقوه،
همان عقل(ع) سلیم و عاشق بالفعل است.
که در مقاربت با مریم عشق (حم)
به آگاهی تکوین می یابد.و
عیسا که،
کلمه عشق است ،
کلمه خداست،
متولد میشود.
از ابتدای تولد سخن میگوید.
همانا:
عشق است که،
به آگاهی و کلمه تکوین یافته است.
عیسا( ع) است.
کلمه است.
صبیا قرآن ذی ذکر (ص) است.
آری:
"کهیعص"
امر خداوند است.
کن.
آری :
ک(کا).
فرود می آید.
روح ، نفس و قوه هدی(ه) می شود.
آری :
ه-(ها).
می شود.
پس ،
هست میشود . زنده میگردد. حی میشود
حی شونده.
همانا:
" من حی عن بینه"
همانا :
یحیا.
آری:
ی(یا)
همانا:
یقین(ی) به حق،
حق الیقین،
مقام حی و قیوم،
مقام یوقنون،
آری:
ی(یا)
فیکون" می شود."
این یقین،
این یحیا،
تعمید دهنده است.