در پی روس و مجوس و انگلیس
****
جملگی ایام ما ،
خرداد شد*
ملت آزاد ما ،
فریاد شد*
آن یکی می گفت،
آیات خداست*
هان که او خود،
آیت بیداد شد*
آن گدا شد مالک و
صاحبقران*
مشق نا ننوشته او،
استاد شد*
وان دگر عمریست،
اندر خواب بود*
چشم خود وا کرد و
در اوراد شد*
ورد او،
نوباوگان را خواب کرد*
میر ما،
زان وردها دلشاد شد*
آن که عمری،
درس و مکتب دار بود*
جمله درس و مکتبش،
بر باد شد*
آن علی،
در مکتبش شد ممدلی*
ممدلی هم،
سست و بی بنیاد شد*
با حسن یا با حسین،
در باد شد*
دشمن دیرین،
استبداد شد*
آن که او،
ملای عدل و داد بود*
بر همه آزادگان ،
صیاد شد*
نام او خود،
حامی مستضعفان*
سایه هایش،
تیغ استبداد شد*
در پی روس و،
مجوس و انگلیس*
دشمن امریک و،
با موساد شد*
خسرو آن
دولت صاحب زمان*
یاامام و یا ولی
یا صاد شد*
آری:
او بنیاد بی بنیاد بود*
بانی بنیاد آب و
باد شد*
آب را در آسیاب
می ریخت او*
آب ته شد،
آسیاب بر باد شد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
http://s3.picofile.com/file/7411819137/41222.jpg
http://s2.picofile.com/file/7989926448/313_74.jpg
من هم صنم ام,
با سنمم سربسری نیست
***
در نور تنیدم من و
از نار رهیدم
دیدم که دمی هستم و ،
در نای دمیدم
از دار بریدم من و
دستار کشیدم
بر بام شدم
جامه ابرار دریدم
لوح و قلم و
جوهر و اقرار شنیدم
شکر شکن و
طوطی و منقار بدیدم
شیرین لب و
شیرین سخن
آن لعل گهر بار چشیدم
آن طائر سیمین بر و
آن دلبر طیار بدیدم
مست از حرم دل شده
زنار بریدم
آن ساقی دردی کش و
خمار بدیدم
بی یار کجایید
که در پرده اسرار
من پرده کشیدم
پس آن پرده بدیدم
آن پرده شمایید
که آن یار کشیده ست
بی پرده بگویم
همه انوار بدیدم
از خود به در آ ، و
نگهی کن که چه هایی
خود را چو بدیدم بجز از
یارندیدم
بی دم شدم و
انفس عالم نفسم شد
با دم شدم و
دولت هوشیار بدیدم
آدم شدم و
روضه رضوان سنمم شد
همدم شدم و
سدره و انهار بدیدم
بی دم چو منم ، دم چو منم
رای چه باشد
بی رای شدم
اوحی اسرار بدیدم
من هم صنم ام، با سنمم
سربسری نیست
لا حول و لا قوه شدم
یار بدیدم
هان: لوح منم ، کلمه منم
عشق رها شد
چون عشق شدم
کلمه و اقرار بدیدم
"حا میم" شده ام
طائر "یا سین " نفس من
"طاسین" شده ام
موسی و اطوار بدیدم
من هو شده ام، هو همه جا
در نفس من
آن هو نفس و من نفس،
اسرار بدیدم
در پرده نمانید که
بی پرده شدم من
لوح و قلم و
رقه و پندار بدیدم
عیسی شده ام
منجی دورانه منم من
از سال(365)
ز پنجاه و دو کم
یار بدیدم(313)
سیصد شد و
ده با سه
به
یاران حقیقت
من تخت سبا نزد
سلیمان چو بدیدم
***
ناصر طاهری بشرویه..روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
30/2/90
http://s3.picofile.com/file/7988304187/313_73.jpg
سوی عشق آیید
بر خرمن زنید
***
حاکمان جهل و کین ،
ای قاصبان ملک و دین
دشمن آزادگان،
ای دین فروشان بس کنید
ای بسیج ، ای پاسدار
فرزند پاک و نازنین
چشم پوشی بر سفیهان،
ای دلیران بس کنید
آتش اندر سبزه زاران،
تیر بر آزادگان
بر برادر خواهران
ای نیزه داران بس کنید
نی ز اسلام آگهید ،
نی از محمد، نی ولی
نی ز عیسا ، نی ز موسا،
نی ز وحی منزلی
نی کتاب و نی ز ایمان،
نی ز "نفس اولی"
نی ز نور و نی حقیقت،
نی ز "عشق منجلی"
بسم رحمان و رحیم آمد،
بگوید بس کنید
عشق آرید،
فتنه ها را
از دل خود، پس کنید
بت نه آن خاک و گل است،
ای مردمان روزگار
آنچه در قلبت نبینی
بت بود ، هان: ای نگار
گوش و پوس و استخوانها ،
بر تو بت گشته رفیق
جنگ عیسا و محمد ،
کی شود با تو شفیق
بت پرستی ترک کن،
آگه زنفس خویش شو
نفس خود را گر شناسی
بر دو عالم خویش شو
روشنا آمد بگوید ،
در حوالی پر مزن
نور حق در اندرون است،
در برون پر پر مزن
نی ز موسا نی زعیسا ،
نی محمد، دم مزن
جنگ هفتاد و دو ملت،
بس کن و "خر""من" مزن
هان:
الف با لام و میم
خود آن "من" است
هم کتاب و هم قلم
هم "خرمن" است
"خر""من" این اولیا را
پر زنید
سوی عشق آیید
بر خرمن زنید.
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
30/11/89
http://s1.picofile.com/file/7988263010/313_72.jpg
زیر و بم در آن عدم عشق آمده,
عشق بر خود هیبت آدم زده
***
انبیاء خود،
چشم و گوش اند و تن اند
در نفسها شان،
رقیق و روشن اند
چشم و گوش انبیاء را،
ره زنید
در هوای کبریایی،
پر زنید
آن نفسهاشان ،
نفسهای شماست
حق" یحول بین مرد و قلبهاست"
هان :
"ولی حق "
نفسهای شماست
گر شناسی "نفس" را ،
" خود " کبریاست
آن "نفس"،
گر از تو گیرد، آن نگار
نی تن و نی عقل و ،
نی قلبت شمار
آن" نفس"
از روز اول زنده است
لم یلد یولد، هم او
پاینده است
گر که خود را
آن" نفس" بینی به جد
لم یکن له" گو یی و"
کفواً احد""
بی شریک و بی بدیل و
"دم " تویی
غیر "دم" را وا بنه
"آدم" تویی
آدمی عشق است،
یکدم ره بزن
یک سری بر کلبه آدم بزن
آدمی ، هان :
در عدن بنشسته است
آگه از خویش
در عدم بنشسته است
آگهی شو
تا ببینی آن عدم
چون عدم گردی
ببینی زیر و بم
زیر و بم" در آن "عدم""
عشق" آمده"
"عشق" بر خود
هیبت" آدم " زده
آدمی عشق است
اندر هست و نیست
عشق شو، ای نازنین
گیری تو بیست
بیست گیری
کاتب حق میشوی
بر همه انوار
ملحق می شوی
جلوه های ملک
نور اند ،جان من
جملگی خود جلوه اند،
جانان من
جلوه ها کی اصل باشند
ای رفیق
اصل خواهی
"عشق جو در منجنیق"
منجنیق عشق
"حا میم" است و بس
آخرین تکوین
"یا سین" است و بس
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
30/11/89
http://s4.picofile.com/file/7987132254/313_71.jpg
منجی آخر زمان
عشق و صفاست
***
سبزه ها گویند ،*
ما سبز از خودیم*
سبزه ایم و*
در شکفتن سر خودیم.*
ریشه ها مان ،*
در پی آبادی اند.*
در پی سبزینه بودن،*
بی خودیم.*
عاشق نور و*
هوای تازه ایم.*
در دل کوه و*
کنار سازه ایم.*
همجوار آب و*
در جوی و کنار.*
موج های باد را،*
اندازه ایم.*
سبزه ، بر*
آزادگان این زمین.*
بر نداهای،*
همه ایران زمین*
بر برادر خواهران نازنین.*
جمله بر آزادگان و مومنین.*
سبز ما ، بر ،*
سالمین و صالحین*
سبزه بر،*
اندیشه های مرسلین.*
بر همه فریادهای*
عدل و دین.*
بر چنین اندیشه ها ،*
صد آفرین.*
سبزها از ظلم و کین،*
بی رنگ باد.*
شرق و غرب این زمین،*
بی جنگ باد.*
آتش افروزان جهل و*
کفر و کین..*
بر همه قدرت نشینان،*
ننگ باد.*
از خدا خواهیم،*
دل بی زنگ باد.*
عشق و آگاهی به دل،*
پر رنگ باد*
سم اسب حاکمان خشم و کین*
تیر بر آزادگان ،*
در سنگ باد.*
سبزه ایم و*
سبزه هامان سبز باد.*
سر خوشیم و*
باده هامان گرم باد.*
مهر بر آزادی و*
آزادگان.*
تا ابد، اندیشه هامان،*
سبز باد.*
رهبر سبزینه ها،*
سبزینه گی ست*
یاور اندیشه ها،*
بالنده گی ست.*
از افق تابیده*
یاران ، روشنا*
روشنا خود،*
رهبر آزادگی ست.*
هان :*
نگاهی بر افق کن، نازنین*
سوی تو آید،*
ندای مرسلین.*
کفر و دین ات را،*
رها کن جان من.*
روشنا آمد،*
بشوید جهل و کین.*
روشنا، خود،*
رهبر سبزینه هاست.*
روشنا ، خود،*
آفت سرگینه هاست..*
روشنا ،*
در این هزاره، شاهدان.*
مهدی و*
هم آن مسیح سینه هاست .*
هان بشر،*
آن مهدی خاتم، وفاست.*
عشق و آگاهی،*
مسیح سینه ها ست.*
منجی آخر زمان ،*
عشق و صفاست..*
در دو عالم ،*
عشق، جان کبریاست.*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
22/8/89*
http://rroshanaa2.persianblog.ir*
http://rroshanaa.wordpress.com*
search rroshanaa in google*
http://s4.picofile.com/file/7799987953/rohani.jpg
http://s4.picofile.com/file/7800054187/rohani2.jpg
http://s1.picofile.com/file/7986115371/313_70.jpg
کشیش جونز
ای کشیش بی دل و
بی عقل و دین
حق عیسا را،
تو کی کردی مبین
هان: ندانی چیست
حکم مرسلین
از چه سوزانی ، تو
قرآن مبین
دعوی دین و
مسیحا می کنی
صحبت از انجیل و
عیسا می کنی
خود ندانی،
آیت مکتوب،
چیست
هم ندانی،
عیسی و محبوب،
کیست.
خود ندانی،
چیست،
قرآن حکیم
جملگی
در دین و ایمان
در شکیم
عیسی" ات، گوید
خدا عشق است و بس"
کاتب عشق است عیسا،
ای، تو خس
مریم عشق آمد ،
عیسی،
شد پسر
عقل قدسی،
گشت،
قدوس بشر
آن پدر، عشق است و
روح القدس،
عقل
آن پسر ،
عیسی شد و
آگه ز نقل
نقل عیسا ،
نقل، جمله انبیا
نقل موسا و
محمد، روشنا
خس، فرو بگذار
گل شو،
ای نحیف
خس، در آتش کن
نی،
اوراق حنیف
جنگ با پیغمبر و
دین میکنی
فتنه در
" آیین دیرین" میکنی
"قاتلو هم"،" قاتلوهم"،
کم نبود
قاتلو"، بر"
دین و آیین" میکنی"
"قاتلو هم "را
تو ،کی دانی، چه بود
بر ملایک گفته آمد،
هر چه بود
گفته آمد،
ای ملایک، پر زنید
فتنه ها را،
از دل آدم زنید
ضربه ای بر
فوق اعناق بشر
بر ،" ید شیطان" و
"اهریمن"، زنید
نی ،غلط سوزی تو
"خود"، سوز
ای کشیش
حلقه های جهل
می دوزی،
نه بیش
هان:
حساب
حاکمان جهل و کین
در حساب
آیت قدسی مبین
کینه هاشان
از پی جهل است و
بس
شهوت است و
هم دلار و ارز و
کس
نی، حساب
دین و ایمان،
ای رفیق.
هم در ایران،
هم درامریکا،
شفیق .
روشنا آمد
بگوید، "سر دین"
سر "، جمله انبیا و"
مرسلین
"قاتلو هم"، قاتلو هم"
شد تمام.
هم ز عیسا و محمد
هم امام.
جملگی، عشق است،
پیغام خدا.
دست بر دارید
ز عیسا ،مصطفا.
جملگی عشق است،
اندر بادیه.
هی نگردانید،
جان در هاویه
در نفسهاتان ،کنید
یک دم، نظر.
ذاکر دم ،
کرد، از عالم گذر.
هان:
نفسهاتان،
رحیق عشق بود.
یک نفس ،
در خود نگر،
حق در تو بود.
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
26/6/89
http://s2.picofile.com/file/7985587204/313_69.jpg
زاندیشه های دربند
زنجیرها جدا کن
****
(بیست و دو )ی خرداد
ملت ، شده به فریاد
"رای ما گشته بر باد"
در آسمان بی داد
( بیست و دو) ی خرداد
اندیشه های آزاد
از دست مشتی صیاد
در حفره های بی داد
( بیست و دو) ی خرداد
قاضی شبیه جلاد
حاکم شبیه صیاد
ملت اسیر بی داد
خون میچکد ز اجساد
ای وای ،
داد و بی داد
ای رایهای پر خون
سبزینه های گلگون
آزادگان مفتون
لیلی وشان مجنون
خرداد و سال وماه اید
گلزار ما شمایید
گلهای سبز ایران
ایران ما شما یید
ما عاشقان سبزیم
در کوه و دشت و مرزیم
از خشم و کین صیاد
زین ظالمان نترسیم
ما سبز سبز سبزیم
پر مهر و عشق ورزیم
از جاهل و زبی دین
از محتسب نلرزیم
ای سبز ها، بپا خیز
خو رشید، شد سحرخیز
می ، شد ز باده لبریز
جامی دگر به لب ریز
مست از می و خموشیم
از عشق ، مست هوشیم
آگه ز کفر و ایمان
با مدعی نجوشیم
ای زاهدان ، خموشید
دست از ریا بپوشید
می برکف است وساقی
پیمانه ای بنوشید
حاکم، ز تخت بر خیز
قاضی، ز حکم در خیز
در چار سو ی ایران
با مسلمین نیاویز
آزادگی بپا کن
با مردمان صفا کن
زندیشه های در بند
زنجیرها جدا کن
بیداد ها، رها کن
مظلوم را ، صدا کن
هان: سرزمین خود را
با عشق ، مصطفا کن
***
ناصر طاهری بشرویه ...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
rroshanaa@gmai.com
http://s4.picofile.com/file/7984318488/313_68.jpg
دلبران ،
دلبر من با دل من یکدله شد
***
گفتم امروز
به دیدار دل وجان بروم
در بتخانه ببندم
به میستان بروم
آری، امروز
لب میکده ،دل را دیدم
بوسه ای
از رخ شیدای دل خود چیدم
بوسه بر دل چو زدم ،
دلبر "میگون لب" من
باده ای زد به دلم
بی دل و مستان نروم
من کنون، بر لب دل
دلبرمن ، بر لب من
دم به دم، بوسه به لب دارد و
لب، بر لب من
بی دم و بی نفسم،
راحت جانم همه " او"ست
دم به دم، موج منم
آب روانم همه " او"ست
دلبران، دلبر من
با دل من، یکدله شد
دل من ، دلبر من
در دل من، هلهله شد
هر نفس ، عشق شدم
در تن من، ولوله شد
عقل من، بند دل و،
بند دل من، یله شد
عاشقا دل یله شد
دل یله کن ، دل یله کن
دل و دلدار یکی
سلسله در سلسله کن
عاشقان جمع شوید
عشق در این بادیه شد
عشق در جام می و
زلزله در زلزله شد
شیشه عمر شکست
باده از این جام برفت
باده در بادیه شد
روح و روانم یله شد
پر و پرواز یکی
پرده و هم راز یکی
شاهد هردو منم
غلغله در غلغله شد
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیام آور عشق و آگاهی
***
http://s1.picofile.com/file/7605890000/2013.jpg
http://s4.picofile.com/file/7984153117/313_67.jpg
(الف)(لام)(میم)
جمله هستی های ما، "لا" می نمود
لا بلای " لا" ی ما، " الا" نبود
"لا" زمین و، "لا" هوا و " لا" سما
"لا " ز ما آسوده بود و ما ز "لا"
هان ، الفلام ، بر سر "لا" آمده
بهر پیدایی " الا" آمده
آن الفلام ، آینه آن " لا" شده
عاشق خود گشته ، " حا" پیدا شده
" لا" و " حا" در ملک و جانم ، هست و نیست
صو رت بی صورت است و ، عا شقیست
" لا"ی ما رب گشت و "رب رب" ای رفیق
" حا" ی ما حب گشت و "حب حب" ای شفیق
حب ما ، در رب ما رنگین شده
رب ما، در حب ما ، چندین شده
" لا" هوا شد ،" حا" هوی ، ای جان من
" لا" دم و ، " حا" ، آدم ، ای جانان من
عشقهای پر ز خون ، شد " حا" ی ما
های و هو و چند و چو ن، " دم " ها ی ما
" حا" ی ما نفس است ، آ ن " لا" یک نفس
یک نفس ،گر نفس بینی ، بر تو بس
آن الف با لام ، " آ" و لام ، کی
آن الفلام، خود هوا ، فردا و دی
شور و حال هرچه رفت و هر چه پی
هم لب است و هم زبان و نای و نی
آن الف با لام ، ملای تن است
هم علیم و هم حکیم و رحمن است
آن الف با لام ، قر آن عظیم
فیه لا ریبه ، صراط مستقیم
آن الف با لام ، آیات حکیم
حی و قیوم است و لوحی شد مبین
آن الف با لام ، "ادنی الارض " شد
غالب و مغلوب و "روم و فرس" شد
آن الف با لام ، بر ما شدمبین
بر محمد ، روشنا بر مرسلین
آن "الف" با" لام" و" میم " ، قرآن ما
احسب الناس ، ان یقولو آمنا
نی یقول و نی فعول ، ایمان تو
عشق باید بارد، اندر جان تو
فتنه ها خاموش کن در سینه ات
تا شود روح القدس ، آیینه ات
آن الف با لام ، آمد وحدهو
هو، یحول بین مرء و قلبهو
قلب ما "دم دم" ، هواداری کند
گاه شادی، گاه ، غم خواری کند
گر هوا گرم است ، گرما می شویم
در هوای سرد ، سرما می تنیم
از هوای خنده ، شادی می چشیم
در هوای ناله ، آهی می کشیم
ای تو شیرین ، تلخها شیرین کنی
ای تو غمگین ، شادها غمگین کنی
خشم تو ، نار است و شیطانت کند
عشق تو، نور است و رحمانت کند
عشق ، قلب و عقل ، قدسی می کند
وحی ، عقل و قلب، عیسی می کند
عشق از" لا " ، نفخه ای در قلب شد
وحی در دل ،" رقه" ای بر عقل شد
عشق اندر قلب ، بیند عقل تو
وحی اندر عقل، طیند قلب تو
عقل تا عاشق نشد قدسی نشد
عشق تا آگه نشد عیسی نشد
عشق با پیغمبر و دین آمده
سجده و سبحان و تسکین آمده
در سکینه ، سطر و سجین آمده
"سفر" های "طور سینین" آمده
هان، هوا در "طور سین" جانانه است
هان، صبا از بوی طین، مستانه است
در هوا پیچیده ، شور و حال ما
نفخه هامان ، شارح احوال ما
حال ما دیوان ما ، فرقان ما
هم حکیم و هم مبین ، قرآن ما
گر تو از احوال "من" ، آگه شوی
دست شویی از "تن" و ناگه روی
دم به دم بینی که بی تن گشته ای
"چشم و گوش" ات باز و ، لبها بسته ای
یک الف داری تو ، اندر پشت لام
لام در کامی و ، روزت قدر شام
لیله القدر تو ، "حا""میم" ، گشته است
آیت اطوار "طا""سین" گشته است
هان، الف بر پشت لامی ، هر نفس
بی سری ،بر پشت بامی ، بی قفس
در هوای" لا " ، الهی گشته ای
لم" یلد یولد" ، گواهی گشته ای
آگه از لا کفو حالی، در یقین
لا حرج در صاد و ، ذی ذکر ، شو مبین
آری آری : یخرج از ظلمت شدی
آری آری : عیسی و احمد شدی
آری آری : با الف لام آمدی
بر زمین و آسمانها ، سرمدی
آری آری : شاهد "لا"یت شدی
عشق گشتی ، وحی" یحیا"یت شدی
لام از کامت، رها کن نازنین
میم بر لب ، انک یاسین ببین
از حکیم عشق ، یحیا را سلام
عقل قدسی گشته عیسی را کلام
حا و میم و ، عین و سین و قاف، بین
ذالک یوحی الیک و مرسلین
روشنا، گویم من اسرار نبی
تا نماند ، جمله بتهای خفی
جمع گردند ، فرقه های منزوی
عشق آرند ، پیروان معنوی
عشق آرید تشنگان دین و ملک
تا نمانید در سرابی بس سترک
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://s1.picofile.com/file/7983780963/313_66.jpg
( ما سبز سبز سبزیم )
مرا هوش ، تو را هوش
هر گز نکن فراموش
کین حاکمان مدهوش
با قلبهای خاموش
با بیرق و زره پوش
رای تو کرده اند نوش
زندانهای تیره
شلاقهای خیره
آزادگان در بند
اندیشه های خرسند
خرداد ها چه سبزند
زین بادها نلرزند
این سبزهای عاشق
از دیو و دد نترسند
ای سبزهای ایران
ای عاشقان دوران
ما سبز سبز سبزیم
ما وارث دلیران
در کوچه و خیابان
ما پاسدار ایمان
آزاده و خموشیم
در جا ی جای ایران
ایمان ما محبت
ایثار ما مروت
آری عبادت ما
اقبال مهرو رأفت
شمشیر ما عدالت
نی جنگ و خون و وحشت
تنزیل آیت ما
باران عشق و رحمت
مولای ما کتاب است
دنیای ما حباب است
آری بهشت موعود
خود عشق بی حساب است
ای جاعلان ایمان
ای قاصبان قرآن
ای کاتبان بی دین
ای جاهلان پر کین
ما عاشقان خامش
ما یاوران کوروش
آزاده ایم و هستیم
پر شور و حق پرستیم
شیطان انس و جن را
از فرشمان برانیم
حوری وشان قدسی
بر عرشمان نشانیم
آ زادگان فرشیم
حوری وشان عرشیم
سو دا گران عشقیم
ما سبز سبز سبزیم
ناصر طاهری بشرویه ...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
rroshanaa@gmai.com
http://s4.picofile.com/file/7801395692/rohani11.png
http://s2.picofile.com/file/7982583438/313_64.jpg