عاشق بشو دوباره،
یه بار فایده نداره
***
*دویدم و دویدم ،
*رو تپه ها پریدم
*هر جا بلندی دیدم،
*تو حفره ها پاشیدم
*دویدم و دویدم،
*به آتیشا رسیدم
*رو آتیشا پریدم،
*رو شعله ،
آب پاشیدم
*دویدم و دویدم
*به دریا ها رسیدم
*میون آب پریدم،
*آبو یه جا بلعیدم
*دویدم و دویدم ،
*به سبزه ها رسیدم
*تموم سبزه ها رو
*بیخ و بن اش بریدم
*دویدم و دویدم
*به جنگلا رسیدم
*درخت و جنگلارو
*یکی ،یکی بریدم
*دویدم و دویدم ،
*تو بیشه ها خزیدم
*بسی درنده دیدم،
*گوش و سرش بریدم
*دویدم و دویدم
*به حیوونا پریدم
*با آدما تنیدم
*سراشونو بریدم
*پریدم و پریدم
*ماه و ستاره دیدم
*ماه و ستاره ها رو،
*از آسمونا چیدم
*پریدم و پریدم
*به کهکشون رسیدم
*کرات کهکشون رو
*ازاون بالاها چیدم
*دویدم و دویدم
*دیگه چیزی ندیدم
*"فکر نکنین اینا رو
*با کینه سر بریدم
*اونارو،
راضی کردم
*با دلنوازی کردم
*عاشق بودم بدونم
*چرا زنده بمونم"
*اونجا سرک کشیدم
*اینجا الک کشیدم
*دیدم که پا ندارم
*یه ذره نا ندارم
*نه سر دارم،
نه سینه
*تو دستام،
یه "زمینه"
*زمینو آبش کردم
*اونو سرابش کردم
*دیدم که دست ندارم
*یه حوری ام ، بیدارم
*خودمو ،تو نورا دیدم
*به سر تا پام خندیدم
*عاشق شدم دوباره
*عاشق شدن، "بهاره"
*حالا چشامو می بندم
*نگی، که خالی بندم
*نوره میاد سراغم
*مکث میکنه دماغم
*نورو، تو قاب میگیرم
*قابو ،حباب می گیرم
*قابه، پر از نور میشه
*هی، نوره،
پر نور میشه
*باز نوره،
پر شور میشه
*باز همه چیز،
جور میشه
*همه رو،
تو قاب می بینم
*نه خواب،
که ناب می بینم
*بلند میشم دو باره
*میخوام بگم ،یه چاره
*آخه،
اینجام بهاره
*ولی فایده نداره
*بهار سبز ایرون
*همه آدماش، تو زندون
*زندونه در نداره
*زندونباناش، بیکاره
*زندونیاش، یه باره
*منتظر بهاره
*بهار شاد و خندون
*دیگه کسی رو نرنجون
*پلیسا، تو خیابون
*چماقا، تو دستتون
*خواهرتو ،نترسون
*آخر،
میشی پشیمون
*ای حاجی ولنگون
*دست بردارین،
از ایمون
*پا نذارین ،تو ایوون
*سر نکنین تو تمبون
*تو رو خدا ،
رییس جون ،
*دست بردار،
از این ایرون
*بسه ،دیگه
نسوزون
*مارو،
اینقد، نجزٌون
*عاشق بشو دوباره
*یه بار ، فایده نداره
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
2/5/90
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7696837739/1392.jpg
http://s4.picofile.com/file/7999921177/313_84.jpg
http://s4.picofile.com/file/7999961612/313_084.jpg
جام می پر کن که خواهم
زهد را رسوا کنم
***
*جام می پر کن
که خواهم
*در دلم، غوغا کنم
*جلوه ای از روی ماهت،
*در دلم مینا کنم
*تکیه بر آن شانه هایت،
*قهر از این غمها کنم
*گرمی آغوش مهرت
*مأمن و مأوا کنم
*باده از مهرت بنوشم
*عقل ، بی پروا کنم
*شانه بر زلفان مستت
*بوسه بر لبها کنم
*جام می پر کن که خواهم
*پشت بر بتها کنم
*جامه ای سیمین بپوشم
*غسل در میها کنم
*قطره از باران عشقت
*بر دلم، دریا کنم
*گردشی با روح و جانت
*در دلم، سودا کنم
*جام می پر کن
که خواهم
*روی بر صحرا کنم
*کوه و دشت و صخره ها را
*جلوه از گلها کنم
*مطربان مستانه خوانند
*شور در نی ها کنم
*نغمه در مرغان دریا
*بلبلان، شیدا کنم
*جام می پر کن که خواهم
*زهد را رسوا کنم
*کوی مجنون پا گذارم
*سجده بر لیلا کنم
*دست وامق را بگیرم
*جانب عذرا کنم
*شرحه ای در سینه آرم
*واژه را معنا کنم
*جام می پرکن که خواهم
*عشق را شیوا کنم
*شیوه از می ها بگیرم
*سور در غمها کنم
*شور در دلها نشانم
*مهر بر جانها کنم
*نور در ظلمت فشانم
*"روشنا"، بر پا کنم
***
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
*پیامبر عشق و آگاهی
1/5/90
http://s4.picofile.com/file/7998897846/313_83.jpg
عاشقان امشب کجایید
*****
باز امشب، در هوایت*
*جامه ای روشن بپوشم
پا ،به ساحل ها گذارم*
دل ،به دریا ها فروشم*
باز امشب، پرده ها را*
از در و پیکر بگیرم*
*جملگی دروازه ها را
*با زر و زیور بپوشم
*باز امشب" پا به پای" ات
جام زرینی بچینم*
*سکه ریزم، زیر پایت
*فرش ایرانی بپوشم
*باز امشب، "سر سرای" ات
چلچراغانی بگیرم*
بامها و کوچه هارا*
*طاق نورانی بپوشم
*باز امشب، شمع و گلدان
بر سر راهت گذارم*
*بلبلان مستانه خوانند
*در "نی و نای" ام خروشم
باز امشب، ماه شب را*
از دل ظلمت بگیرم*
*پیش روی "ماه ماه" ات
*جامه ای کهتر بپوشم
باز امشب، از لبانت*
باده و ساغر بگیرم*
*چشم د ر چشمت گذارم
جرعه ای مهتر بنوشم*
باز امشب ،قدسیان را*
پرده های شرم گیرم*
در سرای "مریم عشق"*
جام وحیانی بنوشم*
باز امشب، حوریان را*
چتر گل از شاخه چینم*
جام گل بر سر گذارم*
عطر روحانی بنوشم*
*عاشقان،
امشب کجایید
روشنا آمد،
بیایید*
*جامهای عشق گیرید
*مطرب و ساقی،
*به هو شم
*****
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی*
27/4/90
Search rroshanaa on google.com
http://s4.picofile.com/file/7997756555/313_82.jpg
دلبرا،
روح من و روح تو،
از یک باده مست است
****
روشنک نوری،*
ز چشمت،
سوی قلبم،
چشمه ای شد
چشمه در*
صحرای دل،
جوشید و ابر و
قطره ای شد
قطره از چشمان من،*
بارید و دشت و
بیشه ای شد
قلبم*
اندر بیشه سرگردان و،
عاشق پیشه ای شد
قلب عاشق پیشه ام،*
مجنون و
"جام" اش،
شیشه ای شد
شیشه شد قلب من و،*
قهر تو،
سنگ و تیشه ای شد
قهر کم کن نازنین،*
قلبم بخون آغشته گشته
هی پس و پیش ام مکن
مهر تو بر دل ، ریشه ای شد
*صافی قلب مرا،
لیلی،
چرا پرریشه کردی!
*من که "مجنون" ات شدم،
عشقت، مرا اندیشه ای شد
لیلی زیبای من،*
"مهر" ات به قلبم لانه کرده
شمعک شیدای من،*
قلبم، تو را پروانه ای شد
این دل دیوانه ام،*
هر دم، تمنای تو دارد
چشم تو ساقی شد و،*
لبها، مرا پیمانه ای شد
ثروت و سر مایه ام،*
شور تو را، در "مایه" دارد
مایه سودای من،*
قلبم، ترا بازیچه ای شد
*سایه روح من و
همسایه قلب منی تو
همنفس با قلب من،*
روحت مرا، همپاله ای شد
دلبرا،*
روح من و روح تو،
از یک باده مست است
*باده چشم تو، اندر چشم من،
پیمانه ای شد
مستم از همپالگی،*
از تربت کوی تو مستم
روز و شب، "یاد تو" ام*
میدان گشت و
کوچه ای شد
*دست اندر دست تو
در کوچه ها گشتیم و گشتم
*"گیسو" ات رامشگر و،
هر دم، "رخ "ام را
بوسه ای شد
*بوسه بر لبها بنه
ای ساقی جان و تن من
*کان سلیمانم تویی،
عشق"ات ،مرا قالیچه ای شد"
*ساقی کوثر نگر،
کز چشمه زمزم دمادم
*عشق ، آگاهی شد و
خود، راضی و
مرضیه ای شد
قصه "گویاتر" شنو،*
ای دلبر فرزانه من
*از ازل "عشق" بوده ایم،
"عشق"،
عاشق و معشوقه ای شد
***
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی*
26/4/90
*
search rroshanaa on google.com
http://s4.picofile.com/file/7996877632/313_81.jpg
زاهدا سجاده تا کی
*****
*ساقی میخانه دل،
*باده ای
دردانه دارد
*شاهد شیرین عذارم،
*حالتی
مستانه دارد
*"پرتو"ی شمع وجودش،
*عقل و دل،
پروانه دارد
*نفخه های گرم مهرش،
*روح و جان،
فرزانه دارد
*"نرگس مست" اش
چو خندد،
*دل ، به دنیا ،
دل نبندد
*نغمه های "دل نشین" اش
*قصه و افسانه دارد
*مستی و می،
مطرب و نی،
*سا قی و پیمانه ها،
هی،
*باده ای جانانه دارد
*شربت و می ،
بر لبانش
*ساغر و نی ،
در زبانش
*عشوه ها،
صاحبقرانش
*عاقلان، دیوانه دارد
*زاهدا،
سجاده تا کی!
*عاقلا،
هی ناله و نی
*ای شه و
سلطان و هم کی
*عقلتان، دندانه دارد
*ای حواریون عیسا
*ای امام ،
خاخام و ترسا
*والی مسجد ،کلیسا
*دین فروش،
کفرانه دارد
*ای فقیه ، ای آیت الله
*مجتهد ، ای پاپ دانا
*روشنا آمد، بدانید،
*روشنا، پیمانه دارد
*نی حلال و
نی "حرام" اید
*نی ز شاه و
نی "غلام" اید
*نی زمین و
نی "زمان" اید
*جهل هم،
تازانه دارد
*دست از ادیان
بشویید
*عیسی و احمد ،
نگویید
*کان حکیم عشق و
رحمت
*روشنا در سینه دارد
*روشنا،
" نور بهشت" است
*شاهد
" لوح سرشت" است
*کاتب
"سر انالحق"
*قبله ای،
فرزانه دارد
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
*پیامبر عشق و آگاهی
25/4/90
http://rroshanaa.persianblog.ir
http://rroshanaa.mihanblog.com
http://s1.picofile.com/file/7569652468/hgfg.jpg
http://s4.picofile.com/file/7994564622/313_80.jpg
جام آگاهی بنوشید ,
با خدا لب تر کنید
*****
عشق یک دم با دلت
دزدانه خلوت میکند
قلب , عاشق گشته،خود
با عشق وصلت میکند
نفس, آدم گشته ، یکدم
ترک شهوت میکند
عقل غافل، در پی اش
هی عرض حاجت میکند
عشق پنهانی به جانت
آب کوثر میکند
زاهدان در پیش چشمت
خوار و ابتر میکند
عقل را از خاک شسته
قدسی و تر میکند
آنچه غیر از عشق دانی
از سرت در میکند
عقل جبریلی شبی خود
ترک منبر میکند
در جوار روح قدسی
تاج بر سر میکند
موسی و عیسی و احمد
نام دیگر میکند
روشنا از بام قدسی
ذکر برتر میکند
آری : آری: عشق آمد
با دلت خلوت کند
آنچه غیر از عشق باشد
از دلت هجرت کند
ساقی و پیمانه گردد
عقل در حیرت کند
مطرب میخانه گردد
کلبه بی محنت کند
آری: آری: عشق آمد
عقل لا یعقل کند
آتشی در سر بریزد
آن دلت منقل کند
شعله اش در جان بگیرد
در تنت ول ول کند
جملگی آفاق عالم
در پی ات هل هل کند
آری: آری: عشق آمد
روح از تن پر کند
یکدمی خلوت نشیند
غصه از سر در کند
پادشاه ملک گردد
تاج قدسی سر کند
ناکسان ملک و دین را
جملگی پرپر کند
آری: آری: عشق آرید
درد و غم رادر کنید
عشق آرید کینه ها را
از دل خود پر کنید
جامهای عشق گیرید
عقل را، خود تر کنید
عقل را در عشق شویید
قدسی و انور کنید
آری: آری: عقل قدسی را
شبی مهتر کنید
شام آخر نان و خون,
با عشق همبستر کنید
مشرکان کعبه دل را
به عشق ابتر کنید
جام آگاهی بنوشید
با خدا لب تر کنید
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
22/4/90
http://rroshanaa.persianblg.ir
http://s4.picofile.com/file/7994558381/313_79.jpg
http://s4.picofile.com/file/7995491391/313_079.jpg
ای گاه من ، ای گاه من
ای قبله آگاه من
****
ای ماه من ،ای ماه من،*
ای ماه اندر چاه من*
ای راه من ،ای راه من،*
ای همره و همراه من*
ای جاه من، ای جاه من*
ای جاه خوش درگاه من*
ای گاه من ،ای گاه من ،*
ای قبله آگاه من*
ماهم تویی، راهم تویی*
خورشید همراهم تویی*
جاهم تویی، گاهم تویی*
جبریل آگاهم تویی*
ای طور من ،ای صور من*
ای دولت منصور من*
ای مهر من ،ای نور من*
ای ساقی پرنور من*
ای عشق من، ای حور من*
ای شربت انگور من*
ای سور من، ای شور من*
ای کاتب و منشور من*
شورم تویی، سورم تویی*
منصور و میسورم تویی*
حورم تویی ،نورم تویی*
دستار و زنورم تویی*
ای دام من ، ای رام من*
ای ساقی هر شام من*
ای لام من، ای کام من*
ای مطرب خوش نام من*
ای جان من، ای جان من*
ای جان و ای جانان من*
ای نان من ،ای خوان من*
ای دانه و انبان من*
روحم تویی، جانم تویی*
انجیل و فرمانم تویی*
نانم تویی، دانم تویی*
مرغ سلیمانم تویی*
جانان من ، سلمان من*
ای لوح ده فرمان من*
ای عشق من، فرقان من*
ای اوحی قرآن من*
"طاسین" من ، ای "میم" من*
ای چشمه تسنیم من*
ای "حا"ی من ای "میم" من*
ای قبله تسلیم من*
ای مهر من، ای دین من*
ای مرسل آیین من*
ای "یا"ی من، ای "سین" من*
ای روشنا ،"یا سین" من*
"یا" یم تویی، "سین "م تویی*
اطوار "سینین" م تویی*
مهرم تویی ، دینم تویی*
اسلام و آیینم تویی*
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
20/4/90
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7993243331/313_78.jpg
عشق جو ، ای نازنین،
کان عشق ، یزدان است
***
من نمیدانم
کدامین عشق
باران است*
من نمی دانم
کدامین عشق
طوفان است*
عشق دیرینم
که شور او
به سامان است*
یا که این شوریده
کز وی
دل خرامان است*
عشق دیرین من
آری: نیک میدانم*
شاهد شور من و
دل را چو باران است*
باری: این شوریده
کو عشق است
میدانم ،*
من به او آرام ام ،
گر چه باد و طوفان است *
عشق ،نی خاموش و
بی جان است،
چوپان است *
در دو عالم
آنچه جز عشق است،
حرمان است*
عاشق و معشوق ،
هر دم،
طالب عشق اند،*
"ساقی عشق" است ، کو
همچون،
طبیبان است*
عشق ، جانا خود تویی،
آنگه که دریابی،*
"نفخه عشقی" و
آدم ،
شاه خوبان است*
آری : آری:
آن قلم، عشق است و
جوهر، عشق،*
عشق، آدم گشت و
احوالش چو فرقان است*
"نان و خون" در
شام آخر ،
جسم و جانش عشق،*
جسم و جان عشق،
خود،
انجیل و قرآن است*
مرد و زن ،تمثیل عشق و
معنی عشق اند،*
عشق گرد و
بنگر آن خود را
که رحمان است*
گر شناسی آن "خود" و
معشوق را بینی،*
مطرب عشقی و
منزلگه به "عدنان" است*
آن عدن، عشق است و
صورت در" عدم" دارد*.
وآن عدم، " آگاهی" و
"صور" اش، به ابدان است*
آدمی عشق است و
"صیر"ی در عدم دارد.*
عشق جو ، ای نازنین،
کان عشق
یزدان است.*
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
15/4/90
Search rroshanaa on google
http://s4.picofile.com/file/7992050535/313_77.jpg
مخلص عاشق و مستیم ،
صمیمانه شدیم
***
هوی عشق آمده , هو آمد ه
مستانه شدیم
با سبو آمده
ما ساقی میخانه شدیم
ما ز بتخانه گذشتیم
به خمخانه شدیم
همه بت ها بشکستیم
نهانخانه شدیم
ما پر و بال گسستیم
چو پروانه شدیم
ساغر و باده پرستیم
به میخانه شدیم
مست چشمان ملستیم
خمارانه شدیم
شاهد شور و دم هستیم
که فرزانه شدیم
به خدا باده وهم ساغر و
دردانه شدیم
عارف و عاشق و مستانه و
دیوانه شدیم
ما نه عقلیم و نه هوشیم
که رندانه شدیم
به یقین ایم و خموشیم
که جانانه شدیم
ما حریف همه هستیم
رفیقانه شدیم
مخلص عاشق ومستیم
صمیمانه شدیم
ما سمیعیم وکلیم ایم
ادیبانه شدیم
آگه از خاک و اثیریم
حکیمانه شدیم
ما ز ویرانه گذشتیم
به سامانه شدیم
ز ازل بوده و هستیم
به پایانه شدیم
ذاکر قلب و حی هستیم
مسیحانه شدیم
شاهد عهد الستیم
به افسانه شدبم
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7991991826/313_76.jpg
زحالم نیک می دانم که
حول حال می آید
***
دیده پر ابر است و
باران زاست
بارانم نمی آید
روح و جانم
در تب لیلاست
جانانم نمی آید
شور عشقی
در دلم پیداست
دلدارم نمی آ ید
دل به خلوت رفته و
شیداست
آرامم نمی آید
هوایی در دلم گوید
که بارانم همی آید
نفس در قلب می حالد که
جانانم همی آید
دلم دلدار من گشته
مرا در عشق
می ساید
ز حالم نیک می دانم
که حول حال می آید
ز اشک آگه ام دانم
مرا دلدار می آید
ز بغض سینه ام خوانم
مرا غمخوار می آید
همی بینم
در ابرسینه
باران است
و جانم
جان جانان است
همی بینم که شیدایم
دلم
لولی وش جان است
همی دانم
که خلوت در دلم
آغوش رحمان است
همی دانم که آغوش اش
مرا خلوتگه جان است
در این خلوت
چه می پویم
از این رحمت
چه می جویم
کدامین فهم داند آنچه من
از عشق می پویم
کدامین عقل شوید آنچه من
در عشق می شویم
مرا
این عشق
باران است و
رحمان است
دلم را عشق
خود، ناخوانده
میهمان است
حضورش در دلم
آرامش جان
است
دمادم عقل من زین عشق
حیران است
آری:
عشق
میعاد است و ایمان است
عشق،
آغاز پایان است
همانا:
عشق
آغاز است و
پایان است
صراط مستقیم ،
عشق است
صراط مستقیم عشق،
بر هر درد،
درمان است
و باری
عشق حا میم گشت و
حا میم ، خود
همان
تنزیل فرقان است
و
عشق
انجیل و قرآن است
که ایزد
عشق بود و
عشق ،
موسا گشت و
عیسا و محمد،
روشنا
منجی دوران است
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
26/3/90
http://s3.picofile.com/file/7989964080/313_75.jpg