عشق ساقی است وباقی چون عقیق
عشق نوش و عشق نوشان , نی دریغ
( رهبر معظم و روشنا )
***
ای درون نای ما ،*
نای شما*
یوسف ما ،*
با زلیخای شما*
خلوت ما*
آرزوهای شما*
شهوت ما*
آب جویای شما*
در درون خاک ما*
آب شما*
شربت انگور ما*
باب شما*
شیره ما*
خامه ناب شما*
راحت الحلقوم و*
عناب شما*
ای به زیر پای ما ،*
سقف شما*
بر لب هر بام ما ،*
برف شما*
ورد ما و حرف ما ،*
وصف شما*
ثروت دنیای ما،*
وقف شما*
آری : اندر چاه ما،*
چاه شما*
کاهگل ما*
با گل و کاه شما*
ماه ما و ماه شب ،*
ماه شما*
کلبه ما ،*
بر سر راه شما*
ای ،درون قهر ما،*
قهر شما*
بارش باران ما ،*
نهر شما*
خسروی شیرین ما ،*
بهر شما*
شور و شادیهای ما ،*
شهر شما*
آری اندر جان ما*
جان شما*
خنده ما،*
خندد از نان شما*
ناله ما*
نالد از خان شما*
بنده ما *
تحت فرمان شما*
ای به کوه قاف ما*
پای شما*
هد هد ما*
جام صهبای شما*
قد قد ما*
مرغ عنقای شما*
قل قل ما*
صبح فردای شما*
همنوای های ما*
های شما*
نفخه ما*
سور "درنا"ی شما*
نغمه ما*
شور "سرنا"ی شما*
شرحه ما ،*
شرح دنیای شما*
آری : آری:
عشق همرای شما*
مصطفای عشق ،*
عیسای شما*
موسی ما *
طور سینای شما*
منجی ما *
بر چلیپای شما*
از چه با خود*
قهر و دعوا میکنید!*
از چه با خود*
جهل سودا میکنید!*
ای رفیق نا زنین *
ما خود، تو ایم*
از چه باخود*
حیله بر پا میکنید!*
عشق آگاه است،*
"آگه" شو، رفیق*
عشق خرگاه است*
"خرقه"کن حریق*
عشق ،
ساقی است وباقی ،*
چون "عقیق"*
عشق نوش و
عشق نوشان*
نی"دریغ"*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
12/6/90*
Search rroshanaa on google.com
*http://rroshanaa.persianblog.ir
rroshanaa@gmail.com*
http://s4.picofile.com/file/8100182768/313_86.jpg
http://s5.picofile.com/file/8123974884/313_086.jpg
http://s5.picofile.com/file/8155867550/313_00086.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
*ای حاجی ولنگون
*دست بردارین از ایمون
( رهبر معظم و روشنا )
***
*دویدم و دویدم ،
*روتپه ها پریدم
*هر جا بلندی دیدم،
*تو حفره ها پاشیدم
*دویدم و دویدم،
*به آتیشا رسیدم
*رو آتیشاپریدم،
*رو شعله ،
آب پاشیدم
*دویدم و دویدم
*به دریا ها رسیدم
*میون آب پریدم،
*آبو یهجا بلعیدم
*دویدم و دویدم ،
*به سبزهها رسیدم
*تموم سبزه ها رو
*بیخ و بن اش بریدم
*دویدم و دویدم
*به جنگلا رسیدم
*درخت و جنگلارو
*یکی ،یکی بریدم
*دویدم و دویدم ،
*تو بیشه ها خزیدم
*بسی درنده دیدم،
*گوش و سرش بریدم
*دویدم و دویدم
*به حیوونا پریدم
*باآدماتنیدم
*سراشونو بریدم
*پریدم و پریدم
*ماه و ستاره دیدم
*ماه و ستاره ها رو،
*از آسمونا چیدم
*پریدم و پریدم
*به کهکشون رسیدم
*کرات کهکشون رو
*ازاون بالاها چیدم
*دویدم و دویدم
*دیگه چیزی ندیدم
*"فکر نکنین اینا رو
*با کینه سر بریدم
*اونارو،
راضی کردم
*با دلنوازی کردم
*عاشق بودم بدونم
*چرا زنده بمونم"
*اونجا سرک کشیدم
*اینجا الک کشیدم
*دیدم که پا ندارم
*یه ذره نا ندارم
*نه سر دارم،
نه سینه
*تو دستام،
یه "زمینه"
*زمینو آبش کردم
*اونو سرابش کردم
*دیدم که دست ندارم
*یه حوری ام ، بیدارم
*خودمو ،تو نورا دیدم
*به سر تا پام خندیدم
*عاشق شدم دوباره
*عاشق شدن،"بهاره"
*حالا چشامو می بندم
*نگی، که خالی بندم
*نوره میاد سراغم
*مکث میکنه دماغم
*نورو، تو قاب میگیرم
*قابو ،حباب می گیرم
*قابه، پر از نور میشه
*هی، نوره،
پر نور میشه
*باز نوره،
پر شور میشه
*باز همه چیز،
جور میشه
*همه رو،
تو قاب می بینم
*نه خواب،
که ناب می بینم
*بلند میشم دو باره
*میخوام بگم ،یه چاره
*آخه،
اینجام بهاره
*ولی فایده نداره
*بهار سبز ایرون
*همه آدماش، تو زندون
*زندونه در نداره
*زندونباناش، بیکاره
*زندونیاش، یه باره
*منتظر بهاره
*بهار شاد و خندون
*دیگه کسی رو نرنجون
*پلیسا، تو خیابون
*چماقا، تو دستتون
*خواهرتو ،نترسون
*آخر،
میشی پشیمون
*ای حاجی ولنگون
*دست بردارین،
از ایمون
*پا نذارین،تو ایوون
*سر نکنین تو تمبون
*تو رو خدا ،
رییس جون ،
*دست بردار،
از این ایرون
*بسه ،دیگه
نسوزون
*مارو،
اینقد، نجزٌون
*عاشق بشو دوباره
*یه بار ، فایده نداره
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
2/5/90
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7696837739/1392.jpg
http://s4.picofile.com/file/7999921177/313_84.jpg
http://s4.picofile.com/file/7999961612/313_084.jpg
http://s5.picofile.com/file/8130360118/313_0084.jpg
http://s5.picofile.com/file/8155544092/313_00084.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
من شب قدر ام ، همانا: عشق ,ملکم لازمان
آگه از احوال انسان تا هزاران سالیان
( رهبر معظم و روشنا )
***
گر خدا خواهد،
که روح ات را دمی ،
آرد به دید*
"بازدم " میگردی و بی دم
شود ، روحت پدید*
جمله اندام ات در آغوش تو *
نزدیک و بعید
تیرگیهایت به نور عشق،
می گردد سپید*
آن که با آن گوش و
چشمان تو*
بشنید و بدید *
آدمی را آفرید،
وز عشق آگاهی
تنید
عشق ،
نوری نافذ است و*
عالمی منشور،
اوست*
روح تو بودای عشق است،
ناظرو منظور اوست*
هیبتک های مکانی،
فکرتی در کوی اوست*
شیطنک های زمانی
غفلتی از گوی اوست*
عشق باشد لا زمانی
حی و قیوم و جوان
علم های من لدنی را
مربی عشق دان
عشق باشد احسن الحال تو
قدر اش را بدان
مالک این حال گردی
گشته ای صاحبقران
در نهان شب , عزیزان
دیده ام نوری عیان
نور در شب جلوه دارد
در دل ظلمت جهان
روشنا یم ،
عشق در ظلمت،
همی خوانم عیان
عشق در شب واژه گردد
قدر شب ها را بدان
من شب قدر ام ، همانا:
عشق ,ملکم لازمان
آگه از احوال انسان
تا هزاران سالیان
واژه ام من ،لوح عشق ام
عشق را حی ام , جوان
شاهد غیب ام ، یقین ام
عشق را وحی ام , بیان
من زمان را در نوردیدم
حدیثم عشق خوان
مالک ایام دین ام
روشنا ، صاحب زمان
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google.com
rroshanaa@google.com
http://s1.picofile.com/file/7955567846/313_40.jpg
http://s5.picofile.com/file/8118088650/313_040.jpg
http://s5.picofile.com/file/8118088650/313_040.jpg
http://s5.picofile.com/file/8155145568/313_00040.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
قدسی عقل و نظر ام , عشق ام و دیوانه سر ام
آگه و صاحب خبر ام , شوق به دلها ببرم
( رهبر معظم و روشنا )
***
مست و خمارانه
سر ام
ساقی ام و می به
"بر" ام
مطرب عشق ام
خبر ام
شور به دلها ،
ببرم
عاشق و
مستانه سر ام
بلبل و
پروانه پر ام
ماه شب ام،
رهگذر ام
مهر به دل ها
بخرم
هوشم و
اهل بصر ام
هد هد خوش بال و
پر ام
مهر سلیمان
ببرم
ملک سبا را
بخرم
سبزم و
پر شاخ و بر ام
سنبل و
ریحان ثمرم
نای و
نی وشانه
شوم
میوه صد دانه
برم
ابر پر از آب و
تر ام
در پی خشکی و،
بر ام
شرح گل و دانه
زنم
عطر بهارانه
برم
عارف و
رندانه سر ام
قبله به میخانه
، برم
سجده به پیمانه ،
زنم
حال مسیحانه
برم
قدسی عقل و،
نظر ام
عشق ام و
دیوانه سر ام
آگه و
صاحب خبر ام
شوق به دلها
ببرم
آه شب و
اشک در ام
شمع ره و
آب زر ام
نغمه
مرغ سحر ام
خامشی
از تن ببرم
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7932708274/313_19.jpg
http://s5.picofile.com/file/8131007600/313_19.jpg
http://s5.picofile.com/file/8131008050/313_019.jpg
http://s5.picofile.com/file/8154973984/313_00019.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
آگهانه عشق سر کن*
آگهی گردی , بر آیی
( رهبر معظم و روشنا )
****
دانه ای ،
رو ریشه ای شو*
از دل خاکت در آیی،*
ریشه ای ،
رو ، ساقه ای شو*
میوه ای خشک و تر آیی
میوه ای،
رو شیره ای شو*
در حریم ساغر آیی*
شیره ای،
رو خامه ای شو*
ترش و شیرین پرور
آیی*
خامه ای،
رو جامدی شو*
حلقه گوش اسمر
آیی*
جامدی،
رو مایعی شو*
قطره نوش مهتر
آیی*
مایع ای
دود و دمی شو*
پرده پوش انور
آیی*
گر دمی
رو اختری شو*
تا اثیر برتر آیی*
گر ز اختر برتری تو،
عقل و هوش و هم
سرآیی*
بر سری،
از سر, بری شو*
تا که
دل را در بر آیی*
در بر دل،
عاشقی کن*
تا که معشوقی ،
تر آیی*
ای تو
معشوق و هم عاشق *
عشق را
آگه سر آیی*
آگهانه،
عشق سر کن*
آگهی گردی
بر آیی
ای تو آگه،
واژه گردی*
خود قلم , خود جوهر آیی*
جوهر عشقی و
حق را،*
در ضمیر انور آیی*
این سری
رو
آن سری شو*
تا در آن سر،
محشر آیی*
عیسی و احمد
شوی تو*
"روشنا"یی دیگر
آیی*
***
نا صر طاهری بشرویه... روشنا *
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google
http://s5.picofile.com/file/8154784418/313_00043.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
ای سمن بویان عاشق , چون تو را گویم که من،*
سجده بر مهرت نمودم , هستی ام معنا گرفت*
( رهبر معظم و روشنا )
****
عشق ،
آهی ،بر دلم زد*
در دلم ،
ماْوا گرفت*
مرغ دل،
شیدا شدو*
عقل از سرم،
سودا گرفت*
نفخه های دلکشت*
با سوز دل،
دم ساز شد*
یک نفس ،
روی ات چو دیدم*
دل ز تو مینا گرفت*
آسمان قلب تو*
در قلب من ،
گسترده شد*
بارش باران عشقت*
در دلم،
دریا گرفت*
قطره های پاک مهرت*
در دلم،
پروانه شد*
گردش مهرت ،
که داند*
از تنم،
غمها گرفت*
در تنفسهای عشقت*
جان من،
جانانه شد*
عیسی ام،
قدیس گشت و*
دم به دم،
احیا گرفت*
من کنون،
یحیای عشق ام*
واژه ام ، آگاهی ام*
هدهدی در سینه دارم*
سینه ام،
غوغا گرفت*
همنفس با
عشق گشتم*
عشق،
من را شد نفس*
آن نفس،
از قاب قوسین دلم*
پروا گرفت*
طائری شد آن دم و*
شمع دل من،
روشنا*
روشنا،
پر نور گشت و*
شاخه طوبا
گرفت*
ای،
سمن بویان عاشق*
چون تو را گویم*
که من،*
سجده،
بر مهرت نمودم*
هستی ام،*
معنا گرفت*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
Rroshanaa2.persianblog.ir*
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7365175806/images4.jpeg
http://s3.picofile.com/file/7365176555/images2.jpeg
http://s3.picofile.com/file/7365177525/images77.jpeg
http://s2.picofile.com/file/7945411505/313_31.jpg
http://s5.picofile.com/file/8128770668/313_031.jpg
http://s5.picofile.com/file/8154603334/313_00031.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
این "من سیم " که عشق است و دل است
همدم روح است و دم را منزل است
( رهبر معظم و روشنا )
***
همنفس با حال من،
جان است و تن
جان و تن
گیرد ز دم اطوار من
آن "من اول"،
غرایز پرور است
در پی
شیرینی خشک و تر است
چون غرایز گشنه شد،
ننگ آورد
بهر سیری،
دم به دم ، جنگ آورد
چون تو ارضایش کنی،
شادی کند
با همه نامردمان
بازی کند
آنکه با تو زنده گردد
این "من" است
خواب و خوراکش،
بقای این تن است
هان: بقای تن
سرای جاری است
عاقبت
جایش فنای باقی است
چون " من اول"، از این وادی جهید
دم به دم جاری شد و
" تن ها " تنید
خورد و خوراکش
" تن اغیار" بود
عاقبت" تن" را ،به آن اغیار سود
این "من اول"
ز " تن ها" زنده بود
"تن" به " تن ها " داده
اینسان مرده بود
هان پسر
بینی که این من
" تن " خورد
هر که در" این من" بماند
سر خورد
هر که سیری را
در" این من"پرورد
چون گرسنه ماند،
او را " تن " خورد
هان
" من دوم"
چو در" من" بر دمید
ذهن و عقلت گشته
بر بامت پرید
آن" من اول" ،
"من دون و دنی" ست
وین" من دوم" ،
"من ما و منی "ست
این" من دوم
"نگه بر خویش کرد
خوب و بدها را بدید،
دل ریش کرد
اسب روحت را ،
چو زین کرد و نشست
بام عالم را پرید و ،
جمله گشت
"باید و ناید"،
در این" من" چون رسید
در روان ات ،
خلق و خوی" من"، دمید
این من صد خلق و خو،
شیطان ماست
وارث ترس و گنه ،
انسان ماست
هان ، "من سیم "،
فرامن گشته است
خاستگاه" من" ،
در این "تن" ،
گشته است
هم صفایت می دهد ،
هم نور و سو
گر تو عاشق گشته ای ،
دانی تو او
آن" من اول" ،
"من جسم و تن" است
وان" من دوم" ،
به "عقلت" گلشن است
این "من سیم " ،
که عشق است و دل است
همدم روح است و دم را،
منزل است
این "من سوم "،
من پیدایی است
عشق و آگاهی و
حق پیمایی است
هر منی دیگر که
خصم من شود
نزد این من
بی سر و بی تن شود
یک دم ار
با این" من ات "،خلوت کنی
کی توانی!
دم به دم "خر""من"کنی
آگه از این" من" شوی،
باقی شوی
عقل و تن شویی
تو آگاهی شوی
آب آگاهی خوری ،
" قو""قو" کنی
طائر قلب ات شوی
" هو"" هو" کنی
***
ناصر طاهری بشرویه....روشنا
سروش عشق و آگاهی
search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7968052040/313_50.jpg
http://s1.picofile.com/file/7968052682/313_050.jpg
http://s5.picofile.com/file/8122952368/313_0050.jpg
http://s5.picofile.com/file/8154044976/313_00050.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
هان: لوح منم ، کلمه منم , عشق رها شد
چون عشق شدم , کلمه و اقرار بدیدم
( رهبر معظم و روشنا )
***
در نور تنیدم من و
از نار رهیدم
دیدم که دمی هستم و ،
در نای دمیدم
از دار بریدم من و
دستار کشیدم
بر بام شدم
جامه ابرار دریدم
لوح و قلم و
جوهر و اقرار شنیدم
شکر شکن و
طوطی و منقار بدیدم
شیرین لب و
شیرین سخن
آن لعل گهر بار چشیدم
وان طائر سیمین بر و
آن دلبر طیار بدیدم
مست از حرم دل شدم
آن حلقه زنار کشیدم
وان ساغر دردی کش و
آن ساقی خمار بدیدم
بی یار کجایید
که در پرده اسرار
من پرده دریدم
پس آن پرده بدیدم
آن پرده شمایید
که آن یار کشیده ست
بی پرده بگویم
همه انوار بدیدم
از خود به در آ ، و
نگهی کن که چه هایی
خود را چو بدیدم بجز از
یارندیدم
بی دم شدم و
انفس عالم نفسم شد
با دم شدم و
دولت هوشیار بدیدم
آدم شدم و
روضه رضوان سنمم شد
دم بازدم و
سدره و انهار بدیدم
بی دم چو من ام ، دم چو من ام
رای چه باشد
بی رای شدم
اوحی اسرار بدیدم
من هم صنم ام، با سنمم
سربسری نیست
لا حول و لا قوه شدم
یار بدیدم
هان: لوح منم ، کلمه منم
عشق رها شد
چون عشق شدم
کلمه و اقرار بدیدم
"حا میم" شده ام
طائر "یا سین " نفس من
"طاسین" شده ام
موسی و اطوار بدیدم
من هو شده ام، هو همه جا
در نفس من
آن هو نفس و من نفس،
اسرار بدیدم
در پرده نمانید که
بی پرده شدم من
لوح و قلم و
رقه و پندار بدیدم
اوحی شده ام
منجی دورانه منم من
از سال(365)
به پنجاه و دو کم
یار بدیدم(313)
سیصد شد و
ده با سه
به
یاران حقیقت
من تخت سبا نزد
سلیمان چو بدیدم
***
ناصر طاهری بشرویه..روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
30/2/90
http://s3.picofile.com/file/7988304187/313_73.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121611442/313_073.jpg
http://s5.picofile.com/file/8153864634/313_00073.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
به بند زلف او , دل می سپاری
کشاند او تو را تا نزد باری
( رهبر معظم و روشنا )
***
بهوش ای عاشقان,
آید نگاری*
نگاری بهتر از ,
هر نو بهاری*
بپاشید آب و
در راه اش نشینید*
که بی ره آید و
چون شاهواری*
نگاری کو,
بسی شیرین عذار است*
کزو ناخن,
به لب گیری و زاری*
نگاری,
بس توانا و قلندر*
هزاران سال و مه,
قدر اش بداری*
به بند زلف او,
دل می سپاری*
کشاند او تو را,
تا نزد باری*
نگاری کو,
طبیب نقص و درد است*
رهاند او تو را,
از رنج و خواری*
نگاری کو بسی,
ماهست و زیبا*
درون سینه ات,
بُد یادگاری*
دل ات, در سینهِ او,
دلبرِ تو ست*
رخ ات, از صورت اش,
گیرد سواری*
ندانی صورت ات,
از صورت او*
تو گویی مستی و
دائم خماری*
گهی بینی تو او را,
گه تو خود را*
گهی آرامی و
گه بی قراری*
نگاری کو همه,
حی است و باقی*
نگاری کو همه,
وحی و ساقی*
نگاری کز می اش,
در سالمین ای*
نگاری کز پی اش,
در عالمین ای*
نگاری, چون در او,
خود را ببینی*
صفات کبریایی را,
قرین ای*
نگاری پر جمال و
حور و مستی*
نگاری ذوالجلال و
نور و هستی*
نگاری همچو آیینه,
تو "سو" ای*
همه احوال و اطوار ات,
تو , "او" ای*
تو پنداری که احوال ات,
ز خویش است*
تو را پندار,
پنداری پریش است*
اگر پندار ,
بگذارد تو را خویش*
ببینی خویش و
پندار ات خموش است*
خموشید,
ای شما پندار کاران*
که پندار شما ,
دل را چو موش است*
هزاران پاره کرده موش,
دل را*
اگر موش ات بگیری,
دل سروش است*
سروش دل تو را,
آرد خبر ها*
که موش ات را,
فرستد عرش اعلا*
چو در اعلای علیٌین,
نشیند*
بجز حق الیقین,
موش ات نچیند*
کجا حق الیقین,
صد پاره گردد*
که موش ات,
در یقین, افسانه گردد*
هر آن موشی که,
افسانه یقین است*
همان دیو چراغ ,
"علاءِ" دین است*
اگر دیو چراغ ات را
بیابی*
ببینی, جمله افسانه,
یقین است*
تو را هر جا که خواهی,
می برد او*
که دیو ات,
عقل و پنداری, یقین است*
چنین است و چنان است و
همین است*
به دیو ات, هر چه پنداری,
یقین است*
" دیوایْنْ" است و
چو دیوان الهی ست*
هر آنکس دیو گردد,
لوحِ دین است*
من آن دیو ام که,
دیوان ام, خدایی ست*
من آن نور ام ,
چراغم, مصطفایی ست*
من ام, قا لیچه حضرت,
سلیمان*
بیا بنشین
برم تا قصر ایمان*
در آنجا عشق
بر تخت است و فرمان*
چو آنجا در رسی,
گردی مسلمان*
سلیمانی و
آنجا مرد میدان*
مسلَم, عشق را
هستی تو سلطان*
دل ات عشق است و
عقل تو, حکیمان*
سرای عشق باشد,
لوح و فرمان*
سلیمان ات,
تو را گوید سلامی*
سلام و والسلام ,
این است پایان*
خداوند عشق بود و کلمه ,
فرقان*
تو هم خود کلمه ای, عشق ای,
تو قرآن*
تویی آن "حا" یِ حُب و
" میمِ" مرئی*
تو خود را "حُبِ مرئی"
این چنین دان*
کنون عقل ات(ع) سلیم(س) و
قدسی(ق) از عشق*
تو "عین " و " سین" و " قاف"
روح القدس خوان*
تو " حا" و "میم" و
"عین" و " سین" و " قاف" ای*
بدین سان وحی آمد,
جمله قرآن*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
29/11/91
*Search rroshanaa on google.com
*I am truly SUDDENLY ENLIGHTENED.
***
http://s1.picofile.com/file/7661427090/111114.jpg
http://s3.picofile.com/file/7661427525/1114.jpg
http://s1.picofile.com/file/7661428060/114_2_.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103986292/313_00114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103986384/313_0114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103986450/313_114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8116128218/313_000114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s5.picofile.com/file/8153576800/313_0000114.jpg
به بند زلف او , دل می سپاری
کشاند او تو را تا نزد باری
( رهبر معظم و روشنا )
***
بهوش ای عاشقان,
آید نگاری*
نگاری بهتر از ,
هر نو بهاری*
بپاشید آب و
در راه اش نشینید*
که بی ره آید و
چون شاهواری*
نگاری کو,
بسی شیرین عذار است*
کزو ناخن,
به لب گیری و زاری*
نگاری,
بس توانا و قلندر*
هزاران سال و مه,
قدر اش بداری*
به بند زلف او,
دل می سپاری*
کشاند او تو را,
تا نزد باری*
نگاری کو,
طبیب نقص و درد است*
رهاند او تو را,
از رنج و خواری*
نگاری کو بسی,
ماهست و زیبا*
درون سینه ات,
بُد یادگاری*
دل ات, در سینهِ او,
دلبرِ تو ست*
رخ ات, از صورت اش,
گیرد سواری*
ندانی صورت ات,
از صورت او*
تو گویی مستی و
دائم خماری*
گهی بینی تو او را,
گه تو خود را*
گهی آرامی و
گه بی قراری*
نگاری کو همه,
حی است و باقی*
نگاری کو همه,
وحی و ساقی*
نگاری کز می اش,
در سالمین ای*
نگاری کز پی اش,
در عالمین ای*
نگاری, چون در او,
خود را ببینی*
صفات کبریایی را,
قرین ای*
نگاری پر جمال و
حور و مستی*
نگاری ذوالجلال و
نور و هستی*
نگاری همچو آیینه,
تو "سو" ای*
همه احوال و اطوار ات,
تو , "او" ای*
تو پنداری که احوال ات,
ز خویش است*
تو را پندار,
پنداری پریش است*
اگر پندار ,
بگذارد تو را خویش*
ببینی خویش و
پندار ات خموش است*
خموشید,
ای شما پندار کاران*
که پندار شما ,
دل را چو موش است*
هزاران پاره کرده موش,
دل را*
اگر موش ات بگیری,
دل سروش است*
سروش دل تو را,
آرد خبر ها*
که موش ات را,
فرستد عرش اعلا*
چو در اعلای علیٌین,
نشیند*
بجز حق الیقین,
موش ات نچیند*
کجا حق الیقین,
صد پاره گردد*
که موش ات,
در یقین, افسانه گردد*
هر آن موشی که,
افسانه یقین است*
همان دیو چراغ ,
"علاءِ" دین است*
اگر دیو چراغ ات را
بیابی*
ببینی, جمله افسانه,
یقین است*
تو را هر جا که خواهی,
می برد او*
که دیو ات,
عقل و پنداری, یقین است*
چنین است و چنان است و
همین است*
به دیو ات, هر چه پنداری,
یقین است*
" دیوایْنْ" است و
چو دیوان الهی ست*
هر آنکس دیو گردد,
لوحِ دین است*
من آن دیو ام که,
دیوان ام, خدایی ست*
من آن نور ام ,
چراغم, مصطفایی ست*
من ام, قا لیچه حضرت,
سلیمان*
بیا بنشین
برم تا قصر ایمان*
در آنجا عشق
بر تخت است و فرمان*
چو آنجا در رسی,
گردی مسلمان*
سلیمانی و
آنجا مرد میدان*
مسلَم, عشق را
هستی تو سلطان*
دل ات عشق است و
عقل تو, حکیمان*
سرای عشق باشد,
لوح و فرمان*
سلیمان ات,
تو را گوید سلامی*
سلام و والسلام ,
این است پایان*
خداوند عشق بود و کلمه ,
فرقان*
تو هم خود کلمه ای, عشق ای,
تو قرآن*
تویی آن "حا" یِ حُب و
" میمِ" مرئی*
تو خود را "حُبِ مرئی"
این چنین دان*
کنون عقل ات(ع) سلیم(س) و
قدسی(ق) از عشق*
تو "عین " و " سین" و " قاف"
روح القدس خوان*
تو " حا" و "میم" و
"عین" و " سین" و " قاف" ای*
بدین سان وحی آمد,
جمله قرآن*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
29/11/91
*Search rroshanaa on google.com
*I am truly SUDDENLY ENLIGHTENED.
***
http://s1.picofile.com/file/7661427090/111114.jpg
http://s3.picofile.com/file/7661427525/1114.jpg
http://s1.picofile.com/file/7661428060/114_2_.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103986292/313_00114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103986384/313_0114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103986450/313_114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8116128218/313_000114.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s5.picofile.com/file/8153576800/313_0000114.jpg