(ادامه از بخش 1 (پست قبلی
تعین و ذات است.
وجهه باطن است.
صورت بی صورت است.
بی صورت متصور است.
عشق و آگاهی است.
معشوق غیر فانی است.
علمی بی تردید است.
علم الیقین است.
عینیتی فراموش نشدنی و با قی است.
عین الیقین است.
حقیقتی حی و باقی است.
حق الیقین است.
آری:
حق و یقینی است که
تکویناً ، به علم الیقین، و
عین الیقین،
شهود می نمایی.
آری:
ان کتب الابرار لفی علیین" "
……
ان الابرار لفی نعیم""
……
تعرف فی وجوههم نضره النعیم""
همانا:
امام مبین را ملاقات کرده ای.
خودت هستی.
کتاب مرقوم در تو است.
رحمتی برای مومنین شده ای.
تورات موسی شده ای.
انجیل عیسا شده ای.
کتاب و قرآن مبین شده ای.
بشارتی برای محسنین و
انذاری بر ظالمان شده ای.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى
وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ
وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ
فِی
إِمَامٍ مُبِینٍ ?12?
……
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ?124? |
کسی که با بینه و هدایت تکوینی،
به کمال (رب) میرسد.
برایش
انسان کامل ،
که قبل از او به رب رضی تکوین یافته است،
امامه و رحمت می باشد.
کتاب تکوینش را ،
همانا:
احوال و اطوار ی که بر آنها شاهد و
مرقوم گردیده و از خودش هستند،
میخواند.
نیز امامه و رحمتی برای شاهدان دیگری
از نوع خودش می گردد.
آنها بر او ایمان تکوینی می آورند.
آری:
کاملترین اسما ء افعالی و صفاتی در عالم تکوین،
امام و کتاب مرقوم ،
برای اسماء دیگر است.
مصیر تکامل برای،
دیگر اسماء همنوع خودش ،
که ذات الصور و مثانی مشابه
با او دارند،
همانا:
"امامه" آن اسماء را
نیز ، در خود مکتوب دارد.
آری:
کتاب تکوین هر سیب کامل،
نزد همان سیب است.
هم خودش میخواند، و
هم سیب های دیگر(شاهد منه).
آری:
چنین است منتهای تکوین اسماءالحسنی،
و عاقبت مصیر محسنین،
که برای تقرب به مقام عشق و آگاهی،
این
"ربک العزیر و الحکیم"
از طراط مستقیم عشق خارج نمی شوند.
لیکن،
نه چنین است ، برای ظالمین به نفس،
که از مصیر حسن و زیبایی و عشق و آگاهی
باز مانده اند.
و جزو مغضوبین و ضالین،
از صراط مستقیم عشق خارج شده اند.
آنان کتاب عشق را،
از قلب دریافت نکرده اند ،
در یمین نگرفته اند.
ید بیضاء و
عصای موسایی،
ندارند.
اصحاب یمین نشده اند.
کتاب تکامل و نجات خود را
همراه ندارند.
شروح صدور خود را
مرقوم و منشور نکرده اند.
آخرین خبر ها را دریافت و منشور نکرده اند.
خاتم انبیاء را
ملاقات تکوینی و منظور نکرده اند.
خاتم النبی خود را ،
سلام و صلوات،
نگفته و نمی شوند.
آری :
در شمال زشتی و فساد و ظلم بر نفس ،
از صراط مستقیم عشق خارج، و
مشام و قوای شامه آنها
با هر مشئمه و شمالی ،
هم بند و هم بو و هم سو
می شود.
اسیر دنیا و عادات دنیایی،
اسیر شامه خاکی،
طفل و طفیل خاک،
این سرا پرده و
رحم عالم خلقت اند.
اسیر شامه و پوسته و
مشأمه ،
همانا:
خلق و خویها و عادات فانی هستند
از هر ظلم و کفر و کذبی ،
سرشت و همخو یی و
شمائل می گیرند.
اصحاب شمال، و
رهروان شام
همانا:
سیاهی و جهل
می شوند.
حال حی و قیوم و
کلمه عشق و آگاهی،
در امامه آنها
مرقوم و مکتوب و متجسم نمیشود.
آری:
اصحاب شمال،
همانا:
اصحاب مشئمه،
همانا:
نظر بازان شمایل دنیا،
سوداگران عالم سفلی،
تجار بازار شام،
می باشند.
آری:
اصحاب مشأمه،
کتاب عشق در دست ندارند.
صدق و راستی و میمنت ندارند.
سبزینگی و لطافت و طراو ت ندارند.
سایه و ثمر ندارند.
رفعت و آزادگی ندارند.
رأفت و همدلی ندارند.
آری:
در امام آنها
کلمه
"فی سدر مخضود "و
طلح منضود "و "
ضل ممدود "و "
"ماء مسکوب "و
فکهة کثیرة""
"لامقطوعة و لاممنوعة" و
فرش مرفوعة ""
انشاء ""
و مرقوم
نشده است.
معرفت نفس ندارند.
از عشق, آگاهی ندارند.
آگاهانه عشق نمی ورزند.
امام مبین و خاتم النبی خود را،
این کتب مرقوم را،
این رحمت العالمین را،
این حال وقرآن عظیم را،
این هفت مثانی را،
-(بیان خواهد شد)-
را
از طا ئر سدره منتها ،
در قاب قوسین قلب،
در این وادی مقدس طوًی ،
دریافت و قرائت نکرده اند.
آری:
فردی که
می خواهد،
هنرمند ، صنعتگر یا دانش پژوه باشد.
امامه او
هنرمندی ، صنعتگری یا دانش پژوهی را،
مشق و کتابت میکند.
و
امام او ،
بهترین هنرمند و صنعتگر و دانش پژوه
میشود.
و چنین است در مصیر
دیگر اسماءو صفات و افعال ،
حسنی و غیر حسنی.
هان:
انسان،
ارا دتمندانه ،
لیکن،
جاهلانه،
میرود که،
چند صباحی باقی مانده از
عمر زمینی اش را،
همانا:
" امامه" اش را،
به بی عشقی و عدم آگاهی ،
همانا :
تیرگی و جهل و کفر
بگذراند..
آری:
بعضی ،تکوینا،
امام کارهای فانی و شیطانی و
آتش فتنه میشوند .
روزی که حقیقت نفس خود را ملاقات کنند،
نه در عشق و آگاهی زنده میشوند ،
و نه در کفر و جهل میرانده می شوند.
بدون هیچ یاوری،
در ظلمات کفر و جهل می مانند،
تا هیزم آتشی گردند که،
با رد و تکذیب عشق،
در خود بر افروخته اند.
باشد که،
از دل این آتش به خاک فرود آیند،
در دل خاک ، این بچه دان و رحم خلقت، مهرآبی بجویند و
تعمید گیرند،و
"امامه" آنها،
مرقوم و مکتوب شود،
تا سجل و امام و رحمت و محرابی آخر.
و چنین است برای تمامی
موجوداتی که،
اسیر عدم عشق و آگاهی می گردند،
و در حالتی منفعل ،
بی روح و نا آگاه ،
منقبض و سجین می شوند.
آری:
برخی تکوینا امام عشق می شوند و
عشق، در آنها
آگاهی را
حی و وحی میکند .
عشق را آگاهانه ذکر می گویند.
جسم وجان را تزکیه میکنند .
آگاهانه عشق می ورزند و
عشق را،
با آگاهی از قدر و منزلت
جوارح و قوای باطنی و ظاهری خود
عبادت و تسبیح می کنند.
آری:
برخی، تکوینا ،
در عشق ورزی
و صیر به آگاهی
بقا و دوام و صبر دارند .
و
در آنچه صبر میکنند ،
نشانه های غیب را،
بی تردید وبه عین الیقین،
ملاقات می نمایند.
آری:
اگر از ظلم و ظالم،
کفر و کافر،
پیشوا و امامی نگیرید.
اگر ظالم و کافر را،
این جاهلان کردار و
پندار و گفتار را،
تبعیت نکنید.
اگر امامه خود را،
به تقلید و حمایت از این
تهی کرداران و تهی پنداران و
بیهوده گفتاران و
اسارت در این مکذبین،
مشغول نسازید.
اگر بی هنری و
بی عشقی و بی ایمانی آنها را
تمرین نکنید .
شما نیز،
تبدیل به امام کفر و ظلم نمی شوید.
و این کتاب مرقوم
به ذریت شما نیز منتقل نمیشود.
همانا:
ائمه کفر بازتولید نمی شوند.
باشد که بدینسان،
ائمه کفر ، که
از عشق، آگاهی ندارند و
در امام آنها،
آری:
در کتب مرقوم آنها،
مصیر عشق و آگاهی ،
نا نوشته مانده است.
همانا:
بی ایمان هستند،
محو و نابود شوند.
هان :
بدانید و یقین بدانید.
ائمه کفر با خشونت و قتل و کشتار و
همانا:
با تیغ شمشیر و اسلحه
نا بود نمیشوند.
بلکه
بلافاصله و همان دم
از شما انتقام میگیرند.
در امامه شما مکتوب و
به امامت میرسند
آری:
آنها در شما ادامه حیات می دهند.
کفر و جهل و ظلم همانا: بی عشقی را در امامه خود مرقوم نکنید.
ادامه را در پست بعد ( بخش 3) بخوانید